'گلگلگ
در گرمای تابستان برای فرار از گرمای کوچه یا زمستان جهت گرم شدن نزدیک بخاری نفتی لا جرم به محدوده پدر وارد می شدیم و مواقعی بود که پدر شنگول وقبراق از زندگی روزانه دنبال سوژه ای برای سرگرم شدن بود وچه طعمه ای بهتر یه کودک هف هشت ساله .
با زدن انگشت به پهلو و ایجاد حرکت درآن باعث ایجاد خنده می شد .(البته بیشتر برای پدر( براحتی می شد نوک انگشتان آن بزرگوار را روی ریه و مجاری تنفسی احساس کرد.
یکی دیگر از جاهای حساس بدن برای این تفریح زیبا کف پا بود .
یادش بخیر مواقعی که خدابیامرز حال خیلی خوبی داشت جفت پاهام رو با یک دست می گرفت و با دست دیگر شروع به گلگلگ مکرد به طوری که اول از خنده روده بر شده و بعدش جیغهای متوالی و سپس گریه ودر نهایت بی هوش می شدم و در مواردی نادر از دستش رها می شدم و مثل موشک در می رفتم مهم نبود کجا .و شاید وقتی بهوش می آمدم خود را در اغوش مرغ وچوری ها می دیدم یا بالای خرپشته بوم
یادش بخیر
شادی روحشان صلوات