ما بچه های کارتون های سیاه و سفید بودیم.کارتونایی که بچه یتیم ها قهرمانهاش بودن
ما بچه های کارتون های سیاه و سفید بودیم.کارتونایی که بچه یتیم ها قهرمانهاش بودن
کلید انداخت تو قفل یخرگ زور زد .قفل وا شد آخه قفلای قدیمی بود.کرکره دکون کشید بالا ورفت تو .
حالا دکون خو نمشه اسمش گذاشت جنسای توش سرجمع یک ملیون نمشه .
اونم شامل
هر چی در زمان جلوتر مریم و رفاهیات بیشتر مشه آدما باس خوشبحالشون بشه ولی چرا اکثرا مگن"یادش بخیر اوروزا""چقه قدیما رونخ داشت"
چرا؟
بچه داره واش تبلت بازی مکنه
مادرش میاد ظرف غذای دس نخورده رو از کنارش ور مداره مبره تو آشپزخونه
-آخه صب تا حالا کله کردی تو این بی صاحاب که چه یلوگ برو تو توکوچه رو شو که ایرو باد نکنی.هیچی هم خو نخوردی
آغا صبح بلند شدم یکتا لیوان چایی خوردم بدنم تعجب کرده بعد یکماه بالاخره ماه رمضون هم رفت خدا رو شکر که تونسم روزام بشم
دوستان عید فطر رو تبریک مگم .مخصوصا به اصغر میزاحمدی که از حالا باس آماده باش وگوش به رادیو باشه که هر وخت اعلام کردن آتیش زیر دیک روشن کنه
ساعت 3 صبح با نوازش گرم والدین از بستر جدا میشدیم(اول مادر میومد یخره صدا مزد و نا امید برمگشت و بعدش بابا که با یکی صداش مچسبیدیم سینه سقف .کشیدن لحاف و یخ کردن و صدای بلند رادیو بغل متکا از دیگر ابزارهای مفید بود)
پس از سشتن سر وصورت و نظافت میومدیم سر سفره(سینه خیر و به حالت خزیدن مرفتیم کنج حیاط خونه دسشویی وبر مگشتیم سر سفره خالی )
صدای دلنشین مناجات سحری در فضا طنین انداز بود(صدای بلنگوی مسچدا تو هم قاطی شده بود بلند گوی مسچد قمر بنی هاشم خو خیال مکردی پشت در اتاقه .حاجی گل حسین هم خو طبق معمول اشتباهی داشت اذون مگفت)
مادر مهربان سحری رو آماده می کرد و سر سفره می گذاشت(اووگوشت دیشویی-گوشت کوفته-پنیر-همراه با نون کاظمگ نونوا که بیشتر شبیه ورخ آهن بود)
مشغول خوردن سحری می شدیم (نون کهنه رو باس واش یکی سطل اوو جوش موخوردیم تا بره پائین وهمزمان گوشون به صدای رادیو بود که کی اذون مگن. تا دقیقه 90 مشغول بلعیدن سفره بودیم)
این مطلب بسیار جالب وخوندنیه خیلی خوشم اومد.یجورایی احساساتی شدم
با کمی تغییر مذارم اینجا
ماه رمضون امسال خیلی گرمه
صرفه بر اینه که سرم قند تو دست آدم باشه 24 ساعت روز روزه باشه
امسال اگه خدا یاری کنه موخام همش بگیرم(روزه هام).خیلی پی و دنبه دور کمرم جمع شده هم فاله هم تماشا انشاالله خدا قبول کنه
ولی خدائیش بره من ماه رمضون مث رمضونای قدیم نمشه
مچد حاج آغمتی صدای ربنای شجریان
لیوانای پلاستیکی گنده که شربت اولیمو توش رخته و چینده بودن تو سینی رویی (مزه اون شربت تکرار نشدنیه)
حاجی رضا دم در مچد با سینی کیک یزدی سر دست از میون امواج بچگا رد مشد و مذاشت پشت منبر جلو دید
ممدرضا یحیی دم در مچدقمر (یعنی اینا در حد مدافعان حرم امروزی تو سوریه ورزیده بودن )به سختی بچه ای متونس از فیلتر اینا رد شه بره تو
نون و پنیر وسبزی تو مشما
صدای اذون حبیب میزاحمد و حاجی گل حسین معنویت خاصی به این ماه مداد(حاجی گل حسین خو یوقتایی جو گیر مشد ساعت 2 نیمه شو هم اذون صب مگفت)
دیروز رفته بودم نمایشگاه کاشی وسرامیک تهرون الحمدلله بعد 2 ساعت ونیم گشتیم تا نمایشگاه رو پیدا کردیم و رفتیم تو
خیلی خش بود جاتون خالی
راستی من دوتا زن دیدم که چادر سرشون بود خواهشا مسولین پیگیری کنن وبا کسایی که از آزادی های یواشکی موجود سوء استفاده مکنن برخورد کننن
اگر همیرو که با تلفن همراهد برخورد مکنی با همسرد بر خورد مکردی
حالا خوشبخترین آدم دنیا بودی