در کتاب حاجیآقا نوشته صادق هدایت
حاجی به کوچکترین
فرزندش درباره نحوه کسب موفقیت در ایران نصیحت میکند:
در کتاب حاجیآقا نوشته صادق هدایت
حاجی به کوچکترین
فرزندش درباره نحوه کسب موفقیت در ایران نصیحت میکند:
یه روز یه زن و مرد ماشینشون تصادف ناجوری میکنه و هر دو
ماشین به شدت داغون میشه، ولی هر دو نفر سالم میمونن.
وقتی
که از ماشینشون پیاده میشن و صحنه تصادف رو میبینن، مرد میگه:
-
در 15 سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می دانند ، و گاهی اوقات پدران هم.
در
20 سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده ای ندارد ، حتی اگر با مهارت انجام شود.
روزی یک مرد با خداوند مکالمه ای داشت: 'خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ '، خداوند او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.
احساساتتان را بیان کنید.
هیجانات و احساساتی که سرکوب یا
پنهان شده باشند به بیماریهایی
نظیر ورم معده، زخم معده، کمر درد
و درد ستون فقرات منجر میشوند.
سرکوبی احساسات به مرور زمان حتی