گفت: پدر یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
گفتم: چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
گفت: من رفتنی ام!
گفتم: یعنی چی؟
ببخش که گاهی بهانه ات را می گیرد
یادش میرود که رفته ای
دل است دیگر
کمی تو را می خواهد...
از حالش گفت که خوب نیست واز اینکه نتونسته بره مجلس ترحیم یکی از اقوام تازه در گذشته ناراحت.
می گفت "خیلی براش فاتحه خوندم."خاطرات خوبی از گذشته با اون نداشت ولی ازش راضی شده بود.
وقتی از خونه مادرم در اومدم تا آخر شورک رفتم و تو فکر بودم ونگران.بغض تو گلوم بودوگریم نمیومد.حال مادر اصلا خوب نیست.ناراحتی قلبی وقند وپیری.خدایا من موندم همین مادر درسته یکم افتاده شده ولی همه دنیایه منه
دوستان التماس دعا دارم
ماهیان ازتلاطم دریا به خدا شکایت بردند
وقتی دریا آرام شد خود را اسیر تورصیادان یافتند،
تلاطم هاى زندگى حکمتى ازخداوند است
پس ازخدا بخواهیم دلمان آرام باشد نه دریاى دوروبرمان!
آرامش برایتان آرزومندم
زندگى کردن مثل دوچرخه سوارى است. آدم نمى افتد، مگر این که دست از رکاب زدن بردارد.
با راهنمام صحبت کردم و تائیدم نکرد اون گفت کاری نکنم که به کسی خسارت بخوره.دارم فکر می کنم با قبول یکبار هدیه باید خودمو بنده یه بنده خدا کنم .ازخدا خجالت می کشم.
خدا بهم گفت: فلانی من کی کارتو لنگ کردم؟ کجا کارت به مو رسید وپاره شد؟آیا روزی تو دست یکی مثل خودته یا من؟کی تو تلاش کردی ومن بهت ندادم ؟میخوای ولت کنم تا خودت بری دنبال روزیت تا ببینی میشه جای خدا نشست یا نه؟
خجالت کشیدم وسکوت کردم سکوووووووووووووووت
هر چی بیشتر ساکت شدم بیشتر شنیدم که:غصه نخور خودم هواتو دارم فقط بنده خودم باش
خداوندا
مرا وسیلهء صلحت قرار ده
تا هر کجا نفرت هست من عشق را بگسترانم
گفتم احساس تنهایی می کنم، گفت: "از رگ گردن به تو
نزدیکترم" ( قاف 16)
گفتم انگار مرا از یاد برده ای، گفت: "مرا یاد کن تا یادت
کنم" (بقره 152)
گفتم در دلم شادی نیست، گفت: "باید به فضل و رحمتم شادمان
شوی" (یونس 58)
گفتم تا کی باید صبر کنم؟ گفت: "همانا یاریم نزدیک
است" (بقره 214)
" و چه کسی از او راستگوتر؟" (نساء
87)
(از یک ایمیل در یافتی)