افطاری مسجد
-آغا بفرمائید
-پسر جان بفرمائید
اونم رد مشه وبه نماز گذارای بعدی تعارف میکند.کم کم همه آماده نماز دوم می شوند .سینی رو تو آبدارخونه مسجد مگذاره .بعد از نماز مانده افطازی ها به مردم تعارف میکنه تا مثل دیشو اضافه نیاد.
این حال هوای مسجد های الانه
دوباره سوار ماشین زمان مشیم وبر می گردیم به شورک سالها قبل -ماه رمضون -وسط تووستون
ساعت 6و نیم پسین گرمای تووسون.صدای ربنا واسامی خدا از بلندگوی مسجد بلند شده .مردم روزه دار کم کم بسمت مسجد حاج آغ متی راه میوفتن تا آخرین ساعات روزه داری رو تو مسجد باشن
منم دست وصورتم رو تر وتلیس مکنم که مثلا وضو گرفتم تا برم اون جلو ها جا بگیرم.هنوز مسجد پر نشده ومن خوشحال از اینکه جایی که نشسم حتما کیک بهم مرسه.بالاخره صدای قاشق وقابلمه بلند مشه و صدای ملکوتی اذان حاجی گل حسین گوشها رو خون مندازه.
حاجی رضا با یکی سینی کیک مانند کسی که مشعل المپیک رو تو دست داره با غرور وارد مشه مره اون جلوها وسینی کیک یزدی مذاره پست منبر چوبی سبز و جلوش مشینه تا غارت نشه
حاجی شیخ میزا قاسم با قامتی سرشاراز شکسته نفسی و گردن کج از لای انبوه گرسنگان خودشو مرسونه جلو.
آدم بزرگا هر چی بیشتر مشن هی زور من مکنن و مگن: بچه برو پس رو بزار چارتا بزرگتر بیان جلو
نماز که شروع مشه خودمو حدودای در خلای مسجد مبینم .ولی بی خیال نماز اول که خلاص بشه کیک رو موخورمو فرار مکنم مرم. کی حالا اومده نماز بخونه
تشهد رکعت سوووووم م م م. و نفسها در سینه حبس .مثل دونده هایی که منتظر سوت آغاز مسابقه دومیدانی هسن.حاجی رضا شروع به دادن مکنه و راس بچگا که مرسه یکی کیک نصفه مکنه و مندازه تو دومنشون.چه لحظه هیجان انگیزی سینی داره به اول صف ما مرسه.
oh my godشیخ میزا قاسم بلند مشه برا نماز دوم ومکبر با صدایی مثل بز :الااااا وووواکبر
حاجی رضا هم فورا بی خیال کیک دادن مشه وسینی با چنتا کیک مونده توسینی برمگرده پشت منبر ومن با دست خالی وشکم خالی تر و ناامید از رحمت مسجد حاج آغ متی بسرعت نور مرم طرف مسجد حاجی میزهاشم
اونجا ممرضا یحیی در مسچد رو طقا نشسه با قدی بلند و پس گردنی های بسار تلخ جلو بچه ها رو گرفته تا تو مسجد نرن. کلا افراد زیر یک متر رو را نمداد.حدود 50تا بچه مشتاق عبادت سعی در داخل شدن که با یک کون چش فرار مکردن اونجا هم نون پنیر بوده که حبیب میزاحمدی پخش مکنه وخلاص مشه.این بود پایان یک روز دگه ماه رمضون .باس زودی مرفتم خونه وگرنه اونجا هم همچی خلاص مشد و من باس سفره خالی مجوئیدم.
من خاطره خوبی از عبادت و نماز تو مسجد ندارم.
هنوز نگاه تند سید افغانی بخاطر برداشتن یکی کیک اضافه رو خوب یادمه.چه خوبه محیط مسجدامون جوری باشه که بچه ها جذبش بشن