بت های قلبت رو بشکن
بت های قلبت که به پرستش اون ها عادت کردی
میدونی تعریف کلی بت چیه :
بت هر چیزی است که به جای خدا
اون رو در مـدیـریـت دنـیـا
مـوثـر بـدونی و لحظه ای یا بیشتر
فکر میکنی کاری ازدستش بر میاد
بـرای بـه یـاد آوردن :
دختر بی پناهی که سوار بنز مردی پولدار شد
از بی پناهی و در شرایط سخت لحظه ای خدا را از یاد برد و به مرد پولدار گفت :
فقط تویی که میتونی از مشکلات خلاصم کنی بهتر بود میگفت فقط خداست که مـیـتـونـه نـجـاتـم بـده
چـون یگـانـه فـرمانـروای مـوثـر در عـالـم فـقـط خـداسـت
و مـرد بـنـز سـوار خـود مـحـتـاج خـداسـت دخـتـرک از وحـشـت فـقـر تـمـام ابـزارش رو بکار گـرفـت
و نـدونـسـت کـه بـا اشـتـبـاه خـود چـه هـیـولایـی را خـلـق کـرد هـمـیـن شـد کـه مرد پـولـدار سـالـهـا
جوانی دخترک رو ازش گـرفت و اون رو با هـمـه احساسات و آرزو هـاش مـثـل یک دستمال بی ارزش
دور انداخت دختر بیچاره آخرش نفهمید که چوب کدام اشتباهش رو خورد – سال ها بود که دختر بی ایمان
هر روز از دالان های افکارش گـذر مـیکـرد ، به بـتـخـانـه درون افکـار خـود مـیـرسـیـد
و بـت آن مـرد را می پـرسـتـیـد
او هـر روز در قـلـبـش به بـت نـاتـوان می گفت : تـویـی که نـاجـی مـنـی
تــنـهـا خـدا شـایـسـتـه ایـن جـمـلـه بـود نـه مـرد بـنـز سـوار
این دنیا این طورآفریده شده که :
هر بتی رو که در افکارت خلق میکنی و اونو می پرستی
بزودی برات یک هیولای وحشتناک میشه و وحشیانه به جـونـت مـی افـتـه چـون خـودت آفـریـدیـش
این قانون خداست و حکمتی در اون هست حکمتش اینه که تو باید نشونه ای داشته باشی که چرا تنبیه شدی
و با استفاده از اون نشونه به اشکالت پی ببری و شاید اون رو اصلاح کنی بخاطر همین
با همون بتی که ساختی تنبیهت میکنه
بت هر چیزی است که به جای خدا اون رو در
مدیریت دنیا موثر بدونی
و لـحـظـه ای یـا بـیـشـتـر فکـر مـی کـنی کاری از دسـتـش بـر میاد
بت هایی که به نگهداری اون ها در قلبت عادت کردی
چند نمونه کوتاه از بت سازی انسان ها
کارمندی که به رییس گفت آقا روزی من دست
شماست لطفا هوای من رو داشته باش در صورتی که
این جملات را تنها باید به خدا میگفت بعد از مدت کوتاهی که رییس حـقـوق کارمـنـدا رو نـداشـت بـده
بـا عـذر خـواهی اونـو اخـراج کـرد یعنی از زبان همون بت اخراج شد تا شاید بفهمه
که اشتباهش از کجا بود
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زن بیوه ای که شوهرش مرده بود در افکار خود به تنها پسرش می گفت تویی که در آینده ناجی منی
جمله ای که مادر گفت تنها شایسته خدا بود بـت مـادر در سن نوزده سـالگی بـا موتور تصادف کرد و مـُرد
مـادر از هـمـه جـا نـا امـیـد بـه خـدا روی آورد و گـفـت : نـاجـی مـن بـاش
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پسر بیکاری که با یک پولدار آشنا شد و بهش گفت تنها تو میتونی پر و بالم رو بگیری
اون پـولـدار زنـدگـیـش تـغـیـیـر کـرد خـارج رفـت و پـسـر جـوان رو فرامـوش کـرد
پـسـرک پـشـیـمـون شـد و گـفـت
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است - ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بـقـیـه اش رو فکـر کـن خـودت مـیـتـونـی بـتـهـای دیگـه رو بـشـنـاسـی
تـعـریـف کـلـی بــت رو بـالا خـونـدی حـالا کـه تـا ایـنجا اومـدی
شـایـسـتـه خـونـدن ایـن جـمـلـه ای
هر گاه تمام بـتـهـا رو در بـتـکـده افکارت شکستی و نابود کردی
و درونت رو شایسـته پیـونـد با خدا کردی
اون موقع میتونی منتظر معجـزاتی بـاشـی
که فـقـط انسانهای بزرگ اونها رو تجربه کرده اند
اگر اون شدی که گفتم میتونی معجزات پنهان خدا رو با چشمت ببینی
واقعا تلنگر خوبی حداقل به من زدی با این متن
داشتم خدارو فراموشش میکردم تو زندگیم
ایشالا خودش کمکم کنه حالا که به این حقیقت رسیدم
بازم مرسی بابت تلنگری که بهم زدی