تقدیم به آشناهای سابق
کمکموگ رفتیم سر کار .عیالوار شدیم و سرون شلوق شد.دگه پری احوال هم نمپرسیدیم.
تا اینکه عادت کردیم که هفته ای دو سه روز همدگه نبینیم.بی معرفت شدیم.بهترین رفیقون شد کار و پول و رختخواب
دلم برای رفیقای قدیم تنگ مشه ولی ولی ولی...
دگه مجالی نید تا یکی تلفن بزنم. مث نمازی که قضا مشه هی یادم مره.یوختایی تو خیابون بر هم رد مشیم و یکی کله تکون مدیم.انگار نه انگار دیروزی بوده
اونایی هم که دم از رفاقت مزدن و گفای خش مزدن فقط کافی بود برن سر یکی کار جدید .دگه کم کم بونه گیر شدن و رفیقای تازه پیدا کردن و ما اق شدیم.اونی که تا دیروز هر مشکلی داشت با هم حلش مکردیم حالا دگه بخاطر کارفرمای خوشتیپ یا همکار مو قشنگش فرصت نداره حتی خاطرات خوش گذشتش رو مرور کنه .
خدایا دوستان سابق (و خاطرات امروز) هر جا هستن یکی پس کله ای بهشون بزن تا یادشون نره دلی براشون تنگ مشه.تا فراموش نکنن یکی رفیق بی معرفت یوقتایی دلش با مرور خاطرات خش مگیره و آه مکشه
خدایا به ما ظرفیت بده اگه محیط کار و زندگیمون عوض شد ما عوضی نشیم.
از امرو شروع کنیم خرجش یکی پیامه.
دوستی ما انسان ها مثل خریدن کفش میمونه کفشی رو میخریم و بهش میبالیم و مینازیم ولی تا چشامون به کفش قشنگ و جدیدی می افته اون قدیمی رو فراموش میکنیم و من برا اون جور آدمها واقعا متاسم.