دلنوشته های یک شورکی

در اینجا مطالبی درباره خودم روزگار خوش گذشته واینده و هر چیزی که خوشم بیاد منویسم
فعلا که از اینجا خیلی خوشم اومده تا ببینیم بعدا چطو مشه برای ارتباط راحت تر می تونید به این آیدی تلگرام پیام بدین hd3094@

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۲۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۰۵ خشم

پربیننده ترین مطالب

  • ۲۷ خرداد ۹۲ ، ۱۶:۴۴ سرکش
  • ۰۵ آبان ۹۴ ، ۱۱:۲۶ عکس 1

آخرین نظرات

  • ۴ تیر ۹۹، ۱۲:۰۶ - علی دهقانی شورکی ok

جمعه

سه شنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۲، ۰۷:۱۳ ب.ظ
یادش بخیر روزای جمعه (بعضی وختا)خونه ننا دعوت مشدیم(از طرف خودون)

حدودای ساعت 9 صبح دگه رسما همه مشغول کار بودن تا بره ظهر ناهار درس کنن.بچا مشغول بازی و زنا هم مشغول پخت و پز.

ظهر ننه یکی سفره گنده  از تو کمد چوغی اتاق در میورد و پهن مکرد که هنوز بوی پلاستیک نو مداد با عکسای چلو کباب و دیسای برنج و بشقابای سبزی و سرویسای قاشق چنگال استیل براق .

البته ناهار ما آوو گوشت بود با نون خشک ولی تو اون شور شوق مزش از چلو کبابای نقش بسته تو سفره بهتر بود

ولی حالا چطو؟

ننه بی چاره بعد یکی هفته تنهایی و نیومدن بچا ناهار درس مکنه و هزارتا زنگشون مزنه تا تشریف بیارن حالا بشرطی که واش هم قهر نباشن و مشکلی نباشه سر ناهار خوردن میان مشینن سر سفره

ولی همه چشاشون تو موبایل و لب تاپه .یا دارن بلوتوث مبینن یا دارن با ویچت و تانگو و وایپر وخت مگذرونن .

با هر کی حال واحوال مکنه سرسری جواب مده .هیشکه حوصله گف زدن نداره

بیچاره ننه اقه زحمت کشیده تا رونخ کنه و با بچا گف بزنه ولی در عمل هف هشتا مجسمه میان با غذای خورده ونخورده نیم سات مشینن ومرن

۹۲/۱۰/۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
شورکی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی