جمعه
حدودای ساعت 9 صبح دگه رسما همه مشغول کار بودن تا بره ظهر ناهار درس کنن.بچا مشغول بازی و زنا هم مشغول پخت و پز.
ظهر ننه یکی سفره گنده از تو کمد چوغی اتاق در میورد و پهن مکرد که هنوز بوی پلاستیک نو مداد با عکسای چلو کباب و دیسای برنج و بشقابای سبزی و سرویسای قاشق چنگال استیل براق .
البته ناهار ما آوو گوشت بود با نون خشک ولی تو اون شور شوق مزش از چلو کبابای نقش بسته تو سفره بهتر بود
ولی حالا چطو؟
ننه بی چاره بعد یکی هفته تنهایی و نیومدن بچا ناهار درس مکنه و هزارتا زنگشون مزنه تا تشریف بیارن حالا بشرطی که واش هم قهر نباشن و مشکلی نباشه سر ناهار خوردن میان مشینن سر سفره
ولی همه چشاشون تو موبایل و لب تاپه .یا دارن بلوتوث مبینن یا دارن با ویچت و تانگو و وایپر وخت مگذرونن .
با هر کی حال واحوال مکنه سرسری جواب مده .هیشکه حوصله گف زدن نداره
بیچاره ننه اقه زحمت کشیده تا رونخ کنه و با بچا گف بزنه ولی در عمل هف هشتا مجسمه میان با غذای خورده ونخورده نیم سات مشینن ومرن
