رمضون وتلوزیون
چشون رو ور نمداریم تا خلاص شه مگه یکی پیام تبلیغاتی بزاره اونم اختصاص داره برا مسترا رفتن.
تو این مدت نه حرفی ونه حدیثی شاید اون وسطا اظهار نظری در مورد بازیگر سریال یا سوال در مورد اینکه "موخی در بریم یا نه؟"یا "سحری چچی بخوریم؟"
یادش بخیر اوروزا بعد افطار مرفتیم خونه ننا یا دایی مرضا یا یکسی دگه میومد خونهووون. باهم گف مزدیم چقه خش بود.تخمه و هندونه یا فقط چایی خالی وسط بود و صحبت کردن در مورد زندگی
تلوزیون مث الان حرفی برای گفتن نداشت(الان زرق وبرق داره و تلوزیونا رنگی شده) وما حرفای زیادی برای گفتن داشتیم.
حال و احساس روزمون رو برا هم مگفتیم. بچا مرفتیم در تو کوچه یا رو خونه بازی وپیر مادرا پای هم دگه نشسه بودن
فکر مکنم گرفتاری امروز ما اینه که خیلی کم واش هم گف مزنیم .تو زندگی ها که دقت مکنی مبینی خیلی از خونوادا توی روز اصن همصحبت نمشن.
صفا وصمیمت قدیم بخاطر نبودن بعضی امکانات حالا بود .تلوزیون -موبایل-ماهواره-کامپیوتر همه اینا خشه ولی دارن مشن عضوی از خونواداهون.
شما تصور کن امرو سریال بعد افطار نبینی.یا فیلم "خرم سلطان" دورشه یا اینترنتت قضا شه.خیال مکنی گمشده ای داری.
آرامش اون روزا بخاطر این چیزا بود.حالم هم مخوره از این تبلیغات و سریالای آووگوشتی
از امرو سعی کنیم نیم نگاهی بندازیم دور وبرون و اونایی که محتاج شنیده شدن هسن رو ببینیم
ننه -آغبابا-بچگا -همسر(اگه داری) بابا -مادر وخیلیایی که اطراف ما بخاطر نداشتن هم صحبت دارن افسردگی مگیرن.
امشو امتحان کن.
دور و بریای ما دلوشون پر از درد دل وگلایه خاطره هد.
نمدونی وقتی مشینی پای گف یک نفر و به حرفاش گوش مدی انگار یکی چادیشو پول جلوشون ور کشیدی.بخدا