فرازی از زندگینامه من بنا به درخواست آقا یا خانم "من"در قسمت نظرات :
ایام کودکی را که در جوار برادران بزرگترم مشغول کتک خوردن و گریه زاری بود با موفقیت سپری کردم.
در 6 سالگی و سال 1363 به دبستان سلمان رفتم که مدیر مهربان و خوش سیمایی بنام مصطفوی داشت .
این دبستان دارای امکانات بسار خوبی از قبیل خط کش چوبی وشلنگ نیم متری مخصوص هر کلاس بود.
من در دبستان با نماز جماعت های ظهر که با علاقه فراوان انجام می شد معنی آیه "لا اکراه فی الدین "را بخوبی با تمام وجود درک کردم.
در طی سالهای دبستان درکنار مدرسه بصورت فوق العاده و فشرده به ملا می رفتم ومحضر محمود ملا را درک و ترک کردم (البته با کتک و اجبارپدر(ره))
این سالها مصادف بود با جنگ تحمیلی و ارزاق کوپنی و صف نفت وگاز و مرغ و گوشت که همگی را با موفقیت گذراندم.
پس از اتمام 5 سال دبستان بصورت اتوماتیک به مدرسه راهنمایی شهید صادقیان رفتم که بعدها نامش شد شرف الدینی..این سه سال گل وبلبل نیز سپری شد و به مرحله دبیرستان رسیدم وپس از اخذ دیپلم به خدمت سربازی رفتم وبرای اینکه ریا نشود در کنکور رد شدم تا فرصت را به دیگر هموطنان تیز هوشم بدهم.
والسلام
و من الله التوجیه
بیست و هشتم نوامبر المبارک سنه دوهزار سیزده ملل نصاری برابر با شب جمعه
امیدوارم که خوب باشید کسی قضایا رو کش نمیده ما باید در مورد نظرات و گفته هامون توضیح بدیم تا کسی اشتباه برداشت نکنه در ضمن همین نظرات هست که وب رو زیبا میکنه البته نظرات خوب،در ضمن کسی که نظر میده یا میشنوه باید صبور باشه،پس صبور باشید مرغ سحر