قرار
جمعه, ۲۲ آذر ۱۳۹۲، ۰۴:۴۲ ق.ظ
غلومسین واش زنش حاجی بمون رو صفه نشسه بودن داشتن از قدیما مگفتن و خاطرات قدیمی رو مرور مکردن.
حاجی پیش زنش مگه بیا یاد قدیما کنیم
زنش مگه خو چکار کنیم آیا!!؟
حاجی مگه:
من تو پارک واشت قرار ملَّم تو بیا ،
زنش قبول مکنه.
فرداش مره تو پارک میشنه تا زنش بیاد.
یَگ سات مشه زنش نمیاد
دو سات مشه نمیاد
، ور میخزه مره خونه میبینه زنش نشسه هو داره گریه مکنه
مگه زنکه چده ؟شده چرا پارک نیومدی!
زنش همیطو که داشته گریه مکرده مگه!.
پیروم نزاش بیایَم !.
امان از بی کارررری

۹۲/۰۹/۲۲