من یهودی تو علی!
شنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۰، ۱۰:۰۹ ب.ظ
نامهٔ هجدهم نوری زاد به خامنه ای: من یهودی تو علی!
سلام به رهبرگرامی،
درعالم خیال، هم شما برقلهٔ بلندِ برتری بنشینید، وهم من بنا به دلایلی که خواهم آورد، خفیف وخوار میشوم. حُسنِ عالم خیال دراین است که هم ما هم شما میتوانیم درهرکجا قرار گیریم و به قالب هرکس فرو شویم. اگر موافق باشید، من و شما با هم به دوردستهای ایمانیِ خویش سفر میکنیم. و مردمان امروزِ ایران و جهان را به تماشای این سفر خیالین فرا میخوانیم.
با پوزش از یهودیان شریف سرزمینمان ایران، بنا را براین بگذاریم که من محمد نوری زاد، یک یهودیِ عنود و بد کردارم. ازاین فرودست ترآیا؟ وباز بنا را براین بگذاریم که: سیدعلی خامنهای، مالک اشتر نخعی که نه، بل خود امیرمومنان علی (ع) است. از این فرا دست ترآیا؟ ساحت سوم را به برجِ بلند قاضی القضات کشورمان جناب لاریجانی احاله میدهیم. که توسط خود شما که نه، بل به حکم مستقیم علی مرتضی بر مسند بیبدیل قضاوت جلوس فرموده است. نیک تراز این آیا؟ پس شکوائیهٔ بیریای من بدینصورت به محضرقاضی القضات حضرت خامنهای تقدیم میگردد:
شاکی: یهودی بد سابقه و بدکرداری به اسم محمد نوری زاد. ایرانی الاصل. کارمند بازنشسته. به نشانیِ ایران.
مشتکی عنه: امیرمومنان سید علی خامنهای. ایرانی الاصل و رهبر مردم ایران از بیست و سه سال پیش تاکنون. به نشانی بیت رهبری.
موضوع شکایت:
یک: شفاف نبودن مواضع پولی امیرالمومنین و نبود نظارت بر چند و چون هزینههای تحت امر وی.
دو: آسیب رسیدن به ذخایر انسانی و اعتباری و معرفتی و ایمانی و پولی مردمان ایران چه درداخل و چه در سطح جهان درزمان رهبری امیرالمومنین سید علی خامنهای. و اینکه در زمان رهبری وی، اسلام از هرزمان دیگر خوار و خفیفتر شده و ایران درجدولهای خفت جهانی، به مراتب بالایی دست یافته است.
سه: رواج فضای امنیتی و رعب و وحشت درکشور توسط دستگاههای تحت امر ایشان.
چهار: سرعت گرفتن فرارمغزها و کسانی که به هردلیل درکشورشان احساس امنیت نمیکردهاند.
پنج: به حاشیه رفتنِ قانون در کلیت کشور در زمان رهبری وی.
شش: برآمدن دزدان سیری ناپذیری چون سپاه پاسدارانِ تحت امرایشان و ورود بیدرو پیکرِ این جماعت به خط قرمزهای اقتصادی و سیاسی و اطلاعاتی.
هفت: فرو شدن کشور به دامان حادثههای آسیب زا و تحمیل تحریمهای بین المللی برکشور و حتی بدهکار کردن نسلهای آینده به مجامع جهانی.
هشت: دایرشدن مجلس خبرگانِ بیخاصیت، و فیلترمشمئز کنندهای به اسم نظارت استصوابی برای آنکه علمای آزاده اما مخالف نتوانند به این مجلس ورود کنند. وبه همین دلیل، طولانی شدن دوران رهبری ایشان بدون اینکه دستگاه ومرجعی شهامت آسیبشناسی این دوران را داشته باشد.
نه: رواج سانسور شدید و از ریخت انداختن رسانههای ملی و مردمی و قفل بستن بر منبرها و تریبونها.
ده: حقیرکردن ایرانیان درسطوح مختلف چه درداخل و چه خارج، بویژه حقیرکردن اندیشمندان و کارشناسان و روحانیان.
یازده: خوار و خفیف شدن دستگاه قضایی ومجلس شورا، وبرزمین کوفتن شأن قضا و نمایندگی، و روبیدن مفهومی به اسم استقلال دستگاه قضا وروبیدنِ شهامتِ نقد و اعتراض از کلیت مجلس.
دوازده: تربیت و گسیل اوباشان مذهبی به درخانهٔ شخصیتها وعلمای معترض و کوی دانشگاه و به هم زدن مجالس و تخریب منازل منتقدان درزمان رهبری وی و موضع گیری نکردن و پوزش نخواستن وی در این خصوص.
سیزده: خنده دارشدنِ اصل انسانیِ «ممنوعیت ورود به حریم خصوصی مردمان» با ورود هیولاهای اطلاعاتی و سپاهی به داخل منازل مردم و دزدیدن اموال شخصی آنان و شنود مکالمات تلفنی و انتشار اسرار خصوصی مردم دررسانههای جمعی درزمان رهبری ایشان.
چهارده: کشته شدن دهها نفراز منتقدان توسط دستگاههای تحت امرایشان و احالهٔ این قتلها به صهیونیستها و پرهیزاز پوزش خواهی و روشنگری و معرفی مقصران فاجعههای خاموش. و شکنجه و اعتراف گیری ازعاملین درجهٔ چند این کشتارها با این رویکرد که آنان به دستگاهها ومحافل استکباری و صهیونیستی و مجامع فساد وابستهاند. شرم آورترین سند این فاجعهٔ فراموش نشدنی، نحوه و محتوای بازجویی از همسر سعید امامی است.
پانزده: آگاهی امیرالمومنین از مرگ هزاران نفر از شهروندان بخاطر توزیع سوختهای غیراستاندارد و مرگهای ناشی ازانتشار سیگنالهای آسیب زا برای ایجاد پارازیت و پرهیزوی از فراخوانی مقصرین این فاجعههای جاری و ارجاع آنان به دستگاه قضایی.
شانزده: آگاهی ایشان از زندانی کردن و شکنجهٔ معترضان سیاسی با دادگاهها و رأیهای از پیش مشخص و زندانی کردن رهبران جنبش اعتراضی مردم بدون تشکیل دادگاه و آگاهی مولای متقیان از پروندهها و انواع شکنجهٔ مأموران سپاهی و اطلاعاتی با متهمین از قبیل زندان انفرادی، ضرب و شتم، فحش و ناسزا، تهدید، ارعاب، بهم ریختن امنیت روانی و خانوادگی و خصوصی متهمین.
هفده: سلب حق قانونی راهپیمایی معترضانه از مردم معترض، بنحوی که در تمام مدت طولانی رهبری امیرالمومنین خامنهای حتی یک مورد به مردم اجازهٔ راهپیمایی داده نشد.
وهجده: …..
رهبرگرامی، با عنایت به شکایت آن مردِ یهودیِ کوفی ازعلی (ع) خلیفهٔ وقت، وکشاندن خلیفه به محکمهای که قاضیاش را خودِ خلیفه گمارده بود، ومحق شناخته شدن آن یهودیِ کوفی، و شکستِ خلیفه درآن محکمهٔ تاریخی، من نیز که یک یهودی بدکردار این سرزمینم، از خود شما که خلیفهٔ دوران ما هستید، به محضر قاضی القضات جناب شما شکایت میبرم.
بدیهی است اینها که برشمردم، فعلاً اتهام وادعاست ونه جرمی اثبات شده. شما میتوانید در محکمهٔ مطلوبی که ما آرزوی برگزاریاش را داریم از خود دفاع بفرمایید. احتمال دارد مقصرباشید یا ازهمهٔ اینها مبرا شوید. مهم: حضور شما در آن محکمه است. و نشان دادن اینکه: اگر آمریکاییها با اعتنا به استقلال دستگاه قضاییشان میتوانند رییس جمهورشان را به محکمهای مستقل فرا بخوانند و جلوی چشم مردم دنیا مفتضحش کنند، نظام جمهوری اسلامی ایران نیز این ظرفیت را دارد که به تأسی از آموزههای اسلامی خویش، رهبرکشور را بنا به شکایت یک شهروند، یک یهودیِ معترض، به دادگاه بخواند و از رهبر بخواهد به پرسشها و موارد اتهامی پاسخ بگوید.
اگر با من به محکمه آمدید و شانه به شانهٔ من در حضور قاضیِ خود و در جلوی چشمِ مردم ایران و جهان به شکایت منِ یهودی پاسخ گفتید، ما و شما را معلوم میشود که هرآنچه در این نظام دست به دست میشود، بویژه رفتار و مواضع و سخنان خود شما، متاثر از خّلق و خوی خوبانِ ایمانی ماست.
دراین صورت، منِ یهودی خواهم دانست، وهمگان خواهند دانست: قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، از حقیقتی آسمانی شیرمی نوشد ومسئولان نظام از رهبری تا ریاست دستگاه قضا جز فرابردن این حقیقت آسمانی، دأب دیگری ندارند.
وگرنه، آمدید و به شکایت من و به شکایت آنانی که حقوق تباه شدهٔ خود را از شما مطالبه میکنند، بهایی قائل نشدید، ویا حتی بلافاصله بعد از انتشار این نامه، دستور بازداشت و شکنجهٔ این یهودیِ بدکردار اما شاکی را صادر فرمودید، به من و به همهٔ تاریخ تشیع حق خواهید داد که راه و روش حاکمان و پادشاهان زورگوی تاریخ را پیش پای شما فرش کنیم، و خاکستر تباه شدهٔ آرزوهای این انقلاب نگون بخت را درمطلع فهم خویش بر سربیفشانیم، و قاضی شما و دستگاههای امنیتی و نظامی شما و نمایندگان و مأموران شما را درردیف عملههای ظلم جای دهیم.
رهبرگرامی، من با اجازهٔ شما و با اطمینان از سعهٔ صدر شما و امنیتی که شخص شما برای ما فراهم خواهید آورد، و درراستای بازخوانیِ این حق فراموش شده، واینکه شکایت از حاکمان دریک نظام اسلامی، حق حتمی و غیرقابل انکار شهروندان است، ازهمهٔ اقشارجامعه، ازنام آشنایان تا گمنامان، از نمایندگان ادوار مختلف مجلس، از قاضیان سابق و اکنون، از دولتمردان و کارشناسان، از دانشگاهیان، از دانشمندان و فرهیختگان و اندیشمندان و روحانیان، از مهاجران و درخانه ماندگان، از نویسندگان و هنرمندان، از فرهنگیان و نظامیان، از زندانیان و خانوادههای آنان، ازصنوف سیاسی وحتی صنوف صنعتی و بازرگانی، از دختران وپسران جوان، بویژه از بانوان، چه درداخل و چه خارج، از آنانی که به هردلیل جلای وطن کردهاند و درحسرت بازگشت به میهن خود میسوزند، وحتی از روستاییان بینشان، تقاضا میکنم دست به قلم ببرند و نامههایی شکوه گون به دستگاه قضایی کشورمان بنویسند و شکایتهای مصلحانهٔ خود را از جناب شما مطرح کنند. البته بیآنکه قلم خود را به الفاظ ناشایست بیالایند.
با نگارش این نامهها، مردمان ما دریک حرکت خیرخواهانه وملی، به واشکافی و بازگوییِ خسارتها و آسیبهای سالهای رهبری شما خواهند پرداخت. بویژه آن آسیبهایی که شخص شما در ظهورآنها سهم و نقش مستقیم داشتهاید. قصد ما از طرح این شکایتها، هرگز به این نیست که به قول آقای شریعتمداری کیهان و همفکران ایشان با جاسوسان و دشمنان قسم خورده ودرکمین نشستهٔ کشورمان دریک جبهه قرار گیریم. بل میخواهیم این سنت فراموش شدهٔ اسلامی را احیا کنیم و غبار از روی آن بزداییم. درست همان کاری که خود شما باید دراین سالهای طولانی رهبری، از مردم و از دستگاهها و از مجلس خبرگان میخواستید و نخواستهاید.
نخستین فایدهٔ این حرکت بزرگ این است که ما به جهانیان اعلام خواهیم کرد: چرا ازما بد میگویید؟ بیایید و خود به چشم خود ببینید و خود قضاوت کنید! اینجا ایران است. جمهوری اسلامی ایران. دراین کشور، همهٔ اقشارجامعه، از درس خوانده تا بیسواد، از فقیر تا غنی، ازنام آشنا تا بینشان، همه میتوانند ازرهبر شکایت کنند و او را به محاکمه فرا بخوانند و اصلاً نیز به زندان و تنگنا درنیفتند.
پس من با اجازهٔ جناب شما، وبا این تضمین که درجمهوری اسلامی ایران، نقد مسئولان و حتی نقد وشکایت ازشخص رهبری درراستای امربه معروف و نهی از منکر قرار دارد و هیچ عاقبت تلخ و هیج رفتار نانوشتهای برمنتقدین و شاکیان مترتب نیست، از همهٔ مردم، بویژه آنانی که از شما بهر دلیل شاکیاند و مجالی برای طرح شکایت خود نیافتهاند، دعوت میکنم با امنیت کامل و بدون ترس و بدون لکنت از شما به دستگاه قضایی خودمان شکایت برند و طرح دعوا کنند. این امنیتی که شما برای شاکیان و البته برای خود حقیر تدارک میبینید، نام شما را در امتداد حاکمان خوبی که سخن شاکیان خود را به دامان دشمنی درنمی اندازند و حتی به آن بها میدهند و خود با پای خود به محکمه میروند، ثبت و ضبط خواهد کرد.
باردیگر با صدای بلند تکرار میکنم: به پیر به پیغمبراین شکایت کردن از رهبر، مستقیماً به تأسی از شیوهٔ مردمداری و مملکت داری علی (ع) است و هیچ ربطی به خط و ربط اجانب و دستگاههای جاسوسی و تحریک منافقان و معامله با دشمنان داخلی و خارجی ندارد. بلکه متأثر از رویهای است که علی مرتضا به ما و به رهبر ما آموخته و ما را به پرهیزاز لکنت گرایی در برابر حاکمان تشویق و ترغیب فرموده است. خود شما نیک تراز همه میدانید اگراین پیشنهاد از چشمهای درست نور نمینوشید، تاریخ تشیع، هرگزبا لذت ازشکایت آن یهودیِ کوفی و به محکمه کشاندن امیرمومنان یاد نمیکرد و به آن واقعه غرور نمیورزید.
سخن آخراینکه: پیش ازفرارسیدن زمان آن محکمهٔ خوب و خواستنی، خواهشمندم عجالتاً دستور فرمایید آندسته از برادران سپاه واطلاعات که به برداشتن وسایل زندگی مردم علاقهٔ ویژهای دارند، ابزارو وسایل شخصی من و سایرین را که سالها پیش برداشتهاند و بردهاند، به ما بازبگردانند. البته ما شکایت ازدزدیهای تریلیاردی وآسیبهای این دستگاهها را، وخراشی را که اینان به جان جامعه درانداختهاند، نه به برگزاری محکمهای خیالین، که به برپایی محکمههای حقیقی درهمین نزدیکیها موکول میکنیم. والسلام علی من التبع الهدی.
با احترام و ادب: محمد نوری زاد – بیست و سوم دیماه سال نود
بدرود تا جمعهای دیگر
درعالم خیال، هم شما برقلهٔ بلندِ برتری بنشینید، وهم من بنا به دلایلی که خواهم آورد، خفیف وخوار میشوم. حُسنِ عالم خیال دراین است که هم ما هم شما میتوانیم درهرکجا قرار گیریم و به قالب هرکس فرو شویم. اگر موافق باشید، من و شما با هم به دوردستهای ایمانیِ خویش سفر میکنیم. و مردمان امروزِ ایران و جهان را به تماشای این سفر خیالین فرا میخوانیم.
با پوزش از یهودیان شریف سرزمینمان ایران، بنا را براین بگذاریم که من محمد نوری زاد، یک یهودیِ عنود و بد کردارم. ازاین فرودست ترآیا؟ وباز بنا را براین بگذاریم که: سیدعلی خامنهای، مالک اشتر نخعی که نه، بل خود امیرمومنان علی (ع) است. از این فرا دست ترآیا؟ ساحت سوم را به برجِ بلند قاضی القضات کشورمان جناب لاریجانی احاله میدهیم. که توسط خود شما که نه، بل به حکم مستقیم علی مرتضی بر مسند بیبدیل قضاوت جلوس فرموده است. نیک تراز این آیا؟ پس شکوائیهٔ بیریای من بدینصورت به محضرقاضی القضات حضرت خامنهای تقدیم میگردد:
شاکی: یهودی بد سابقه و بدکرداری به اسم محمد نوری زاد. ایرانی الاصل. کارمند بازنشسته. به نشانیِ ایران.
مشتکی عنه: امیرمومنان سید علی خامنهای. ایرانی الاصل و رهبر مردم ایران از بیست و سه سال پیش تاکنون. به نشانی بیت رهبری.
موضوع شکایت:
یک: شفاف نبودن مواضع پولی امیرالمومنین و نبود نظارت بر چند و چون هزینههای تحت امر وی.
دو: آسیب رسیدن به ذخایر انسانی و اعتباری و معرفتی و ایمانی و پولی مردمان ایران چه درداخل و چه در سطح جهان درزمان رهبری امیرالمومنین سید علی خامنهای. و اینکه در زمان رهبری وی، اسلام از هرزمان دیگر خوار و خفیفتر شده و ایران درجدولهای خفت جهانی، به مراتب بالایی دست یافته است.
سه: رواج فضای امنیتی و رعب و وحشت درکشور توسط دستگاههای تحت امر ایشان.
چهار: سرعت گرفتن فرارمغزها و کسانی که به هردلیل درکشورشان احساس امنیت نمیکردهاند.
پنج: به حاشیه رفتنِ قانون در کلیت کشور در زمان رهبری وی.
شش: برآمدن دزدان سیری ناپذیری چون سپاه پاسدارانِ تحت امرایشان و ورود بیدرو پیکرِ این جماعت به خط قرمزهای اقتصادی و سیاسی و اطلاعاتی.
هفت: فرو شدن کشور به دامان حادثههای آسیب زا و تحمیل تحریمهای بین المللی برکشور و حتی بدهکار کردن نسلهای آینده به مجامع جهانی.
هشت: دایرشدن مجلس خبرگانِ بیخاصیت، و فیلترمشمئز کنندهای به اسم نظارت استصوابی برای آنکه علمای آزاده اما مخالف نتوانند به این مجلس ورود کنند. وبه همین دلیل، طولانی شدن دوران رهبری ایشان بدون اینکه دستگاه ومرجعی شهامت آسیبشناسی این دوران را داشته باشد.
نه: رواج سانسور شدید و از ریخت انداختن رسانههای ملی و مردمی و قفل بستن بر منبرها و تریبونها.
ده: حقیرکردن ایرانیان درسطوح مختلف چه درداخل و چه خارج، بویژه حقیرکردن اندیشمندان و کارشناسان و روحانیان.
یازده: خوار و خفیف شدن دستگاه قضایی ومجلس شورا، وبرزمین کوفتن شأن قضا و نمایندگی، و روبیدن مفهومی به اسم استقلال دستگاه قضا وروبیدنِ شهامتِ نقد و اعتراض از کلیت مجلس.
دوازده: تربیت و گسیل اوباشان مذهبی به درخانهٔ شخصیتها وعلمای معترض و کوی دانشگاه و به هم زدن مجالس و تخریب منازل منتقدان درزمان رهبری وی و موضع گیری نکردن و پوزش نخواستن وی در این خصوص.
سیزده: خنده دارشدنِ اصل انسانیِ «ممنوعیت ورود به حریم خصوصی مردمان» با ورود هیولاهای اطلاعاتی و سپاهی به داخل منازل مردم و دزدیدن اموال شخصی آنان و شنود مکالمات تلفنی و انتشار اسرار خصوصی مردم دررسانههای جمعی درزمان رهبری ایشان.
چهارده: کشته شدن دهها نفراز منتقدان توسط دستگاههای تحت امرایشان و احالهٔ این قتلها به صهیونیستها و پرهیزاز پوزش خواهی و روشنگری و معرفی مقصران فاجعههای خاموش. و شکنجه و اعتراف گیری ازعاملین درجهٔ چند این کشتارها با این رویکرد که آنان به دستگاهها ومحافل استکباری و صهیونیستی و مجامع فساد وابستهاند. شرم آورترین سند این فاجعهٔ فراموش نشدنی، نحوه و محتوای بازجویی از همسر سعید امامی است.
پانزده: آگاهی امیرالمومنین از مرگ هزاران نفر از شهروندان بخاطر توزیع سوختهای غیراستاندارد و مرگهای ناشی ازانتشار سیگنالهای آسیب زا برای ایجاد پارازیت و پرهیزوی از فراخوانی مقصرین این فاجعههای جاری و ارجاع آنان به دستگاه قضایی.
شانزده: آگاهی ایشان از زندانی کردن و شکنجهٔ معترضان سیاسی با دادگاهها و رأیهای از پیش مشخص و زندانی کردن رهبران جنبش اعتراضی مردم بدون تشکیل دادگاه و آگاهی مولای متقیان از پروندهها و انواع شکنجهٔ مأموران سپاهی و اطلاعاتی با متهمین از قبیل زندان انفرادی، ضرب و شتم، فحش و ناسزا، تهدید، ارعاب، بهم ریختن امنیت روانی و خانوادگی و خصوصی متهمین.
هفده: سلب حق قانونی راهپیمایی معترضانه از مردم معترض، بنحوی که در تمام مدت طولانی رهبری امیرالمومنین خامنهای حتی یک مورد به مردم اجازهٔ راهپیمایی داده نشد.
وهجده: …..
رهبرگرامی، با عنایت به شکایت آن مردِ یهودیِ کوفی ازعلی (ع) خلیفهٔ وقت، وکشاندن خلیفه به محکمهای که قاضیاش را خودِ خلیفه گمارده بود، ومحق شناخته شدن آن یهودیِ کوفی، و شکستِ خلیفه درآن محکمهٔ تاریخی، من نیز که یک یهودی بدکردار این سرزمینم، از خود شما که خلیفهٔ دوران ما هستید، به محضر قاضی القضات جناب شما شکایت میبرم.
بدیهی است اینها که برشمردم، فعلاً اتهام وادعاست ونه جرمی اثبات شده. شما میتوانید در محکمهٔ مطلوبی که ما آرزوی برگزاریاش را داریم از خود دفاع بفرمایید. احتمال دارد مقصرباشید یا ازهمهٔ اینها مبرا شوید. مهم: حضور شما در آن محکمه است. و نشان دادن اینکه: اگر آمریکاییها با اعتنا به استقلال دستگاه قضاییشان میتوانند رییس جمهورشان را به محکمهای مستقل فرا بخوانند و جلوی چشم مردم دنیا مفتضحش کنند، نظام جمهوری اسلامی ایران نیز این ظرفیت را دارد که به تأسی از آموزههای اسلامی خویش، رهبرکشور را بنا به شکایت یک شهروند، یک یهودیِ معترض، به دادگاه بخواند و از رهبر بخواهد به پرسشها و موارد اتهامی پاسخ بگوید.
اگر با من به محکمه آمدید و شانه به شانهٔ من در حضور قاضیِ خود و در جلوی چشمِ مردم ایران و جهان به شکایت منِ یهودی پاسخ گفتید، ما و شما را معلوم میشود که هرآنچه در این نظام دست به دست میشود، بویژه رفتار و مواضع و سخنان خود شما، متاثر از خّلق و خوی خوبانِ ایمانی ماست.
دراین صورت، منِ یهودی خواهم دانست، وهمگان خواهند دانست: قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، از حقیقتی آسمانی شیرمی نوشد ومسئولان نظام از رهبری تا ریاست دستگاه قضا جز فرابردن این حقیقت آسمانی، دأب دیگری ندارند.
وگرنه، آمدید و به شکایت من و به شکایت آنانی که حقوق تباه شدهٔ خود را از شما مطالبه میکنند، بهایی قائل نشدید، ویا حتی بلافاصله بعد از انتشار این نامه، دستور بازداشت و شکنجهٔ این یهودیِ بدکردار اما شاکی را صادر فرمودید، به من و به همهٔ تاریخ تشیع حق خواهید داد که راه و روش حاکمان و پادشاهان زورگوی تاریخ را پیش پای شما فرش کنیم، و خاکستر تباه شدهٔ آرزوهای این انقلاب نگون بخت را درمطلع فهم خویش بر سربیفشانیم، و قاضی شما و دستگاههای امنیتی و نظامی شما و نمایندگان و مأموران شما را درردیف عملههای ظلم جای دهیم.
رهبرگرامی، من با اجازهٔ شما و با اطمینان از سعهٔ صدر شما و امنیتی که شخص شما برای ما فراهم خواهید آورد، و درراستای بازخوانیِ این حق فراموش شده، واینکه شکایت از حاکمان دریک نظام اسلامی، حق حتمی و غیرقابل انکار شهروندان است، ازهمهٔ اقشارجامعه، ازنام آشنایان تا گمنامان، از نمایندگان ادوار مختلف مجلس، از قاضیان سابق و اکنون، از دولتمردان و کارشناسان، از دانشگاهیان، از دانشمندان و فرهیختگان و اندیشمندان و روحانیان، از مهاجران و درخانه ماندگان، از نویسندگان و هنرمندان، از فرهنگیان و نظامیان، از زندانیان و خانوادههای آنان، ازصنوف سیاسی وحتی صنوف صنعتی و بازرگانی، از دختران وپسران جوان، بویژه از بانوان، چه درداخل و چه خارج، از آنانی که به هردلیل جلای وطن کردهاند و درحسرت بازگشت به میهن خود میسوزند، وحتی از روستاییان بینشان، تقاضا میکنم دست به قلم ببرند و نامههایی شکوه گون به دستگاه قضایی کشورمان بنویسند و شکایتهای مصلحانهٔ خود را از جناب شما مطرح کنند. البته بیآنکه قلم خود را به الفاظ ناشایست بیالایند.
با نگارش این نامهها، مردمان ما دریک حرکت خیرخواهانه وملی، به واشکافی و بازگوییِ خسارتها و آسیبهای سالهای رهبری شما خواهند پرداخت. بویژه آن آسیبهایی که شخص شما در ظهورآنها سهم و نقش مستقیم داشتهاید. قصد ما از طرح این شکایتها، هرگز به این نیست که به قول آقای شریعتمداری کیهان و همفکران ایشان با جاسوسان و دشمنان قسم خورده ودرکمین نشستهٔ کشورمان دریک جبهه قرار گیریم. بل میخواهیم این سنت فراموش شدهٔ اسلامی را احیا کنیم و غبار از روی آن بزداییم. درست همان کاری که خود شما باید دراین سالهای طولانی رهبری، از مردم و از دستگاهها و از مجلس خبرگان میخواستید و نخواستهاید.
نخستین فایدهٔ این حرکت بزرگ این است که ما به جهانیان اعلام خواهیم کرد: چرا ازما بد میگویید؟ بیایید و خود به چشم خود ببینید و خود قضاوت کنید! اینجا ایران است. جمهوری اسلامی ایران. دراین کشور، همهٔ اقشارجامعه، از درس خوانده تا بیسواد، از فقیر تا غنی، ازنام آشنا تا بینشان، همه میتوانند ازرهبر شکایت کنند و او را به محاکمه فرا بخوانند و اصلاً نیز به زندان و تنگنا درنیفتند.
پس من با اجازهٔ جناب شما، وبا این تضمین که درجمهوری اسلامی ایران، نقد مسئولان و حتی نقد وشکایت ازشخص رهبری درراستای امربه معروف و نهی از منکر قرار دارد و هیچ عاقبت تلخ و هیج رفتار نانوشتهای برمنتقدین و شاکیان مترتب نیست، از همهٔ مردم، بویژه آنانی که از شما بهر دلیل شاکیاند و مجالی برای طرح شکایت خود نیافتهاند، دعوت میکنم با امنیت کامل و بدون ترس و بدون لکنت از شما به دستگاه قضایی خودمان شکایت برند و طرح دعوا کنند. این امنیتی که شما برای شاکیان و البته برای خود حقیر تدارک میبینید، نام شما را در امتداد حاکمان خوبی که سخن شاکیان خود را به دامان دشمنی درنمی اندازند و حتی به آن بها میدهند و خود با پای خود به محکمه میروند، ثبت و ضبط خواهد کرد.
باردیگر با صدای بلند تکرار میکنم: به پیر به پیغمبراین شکایت کردن از رهبر، مستقیماً به تأسی از شیوهٔ مردمداری و مملکت داری علی (ع) است و هیچ ربطی به خط و ربط اجانب و دستگاههای جاسوسی و تحریک منافقان و معامله با دشمنان داخلی و خارجی ندارد. بلکه متأثر از رویهای است که علی مرتضا به ما و به رهبر ما آموخته و ما را به پرهیزاز لکنت گرایی در برابر حاکمان تشویق و ترغیب فرموده است. خود شما نیک تراز همه میدانید اگراین پیشنهاد از چشمهای درست نور نمینوشید، تاریخ تشیع، هرگزبا لذت ازشکایت آن یهودیِ کوفی و به محکمه کشاندن امیرمومنان یاد نمیکرد و به آن واقعه غرور نمیورزید.
سخن آخراینکه: پیش ازفرارسیدن زمان آن محکمهٔ خوب و خواستنی، خواهشمندم عجالتاً دستور فرمایید آندسته از برادران سپاه واطلاعات که به برداشتن وسایل زندگی مردم علاقهٔ ویژهای دارند، ابزارو وسایل شخصی من و سایرین را که سالها پیش برداشتهاند و بردهاند، به ما بازبگردانند. البته ما شکایت ازدزدیهای تریلیاردی وآسیبهای این دستگاهها را، وخراشی را که اینان به جان جامعه درانداختهاند، نه به برگزاری محکمهای خیالین، که به برپایی محکمههای حقیقی درهمین نزدیکیها موکول میکنیم. والسلام علی من التبع الهدی.
با احترام و ادب: محمد نوری زاد – بیست و سوم دیماه سال نود
بدرود تا جمعهای دیگر
۹۰/۱۰/۲۴