چطو شد که ایرو شد
دوباره بی خانمان شدم .کله من دولخی بود و مخواسم یک شبه تو نوشتن معروف بشم .خیلی حالم گرفته شد خاطری بلد نبودم درست و حسابی حرفای دلم رو بیان کنم و داشتم به زمین و زمان بد مگفتم
تا اینکه رفتم دو سه تا کوجه اونورتر تو شهر بلاگفا یکی دگه زمین گرفتم و اسمش گذاشتم دلنوشته های یک شورکی.و اولین مطلبوم هم سیاسی بود که از جایی کپی کردم.تاریخش هم رفتم در آوردم23 اسفند 89 بود(قابل توجه از ما بهترون :والا بلا من سیاسی نیسم مخواسم دور وبرم شلوق کنم. ما زن وبچه داریم )
خلاصه اول خیلی مسخرم مکردن که "حالا اسم قحطی بود " .
ولی من گوشم به این حرفا بدهکار نبود .آخه من خو شورکی بودم په باس اسمش چچی مذاشتم ؟بذارم دلنوشته های یک رئیس جمهور یا میعاد گاه عشاق دل تکه پاره.
اولین مطلب که خودم نوشتم در تاریخ 20/1/90 بود و عنوانش این بود"موجوداتی بنام کارگر"خیلی با توپ پر نوشتم.
هی نوشتم و نوشتم (کپی هم پر گذاشتم تو وبلاگ) تا کم کم با وبلاگ اندیشه ماندگار شدیم همسیه.خدا پیرشون بیامرزه من غریبو به رفیقاشون معرفی کردن .یوقتایی مطالبوم که براشون جالب بود مذاشتن تو وبلاگشون. هیئت ثارالله هم بره خوش ملک واملاک خصوصی (سایت) داشت که جند بار محصولاتم رو نشون داد.
القصه حالا رسیدم اینجا تازه فهمیدم که من باس همونی که بلدم و ماله خودممه رو بزارم وسط اونم بازبون مادری .شورکی اصل اصیل.
هرکه خوشش میاد قدمش رو تخخم چش. اونایی که طبشون نید بیان یکی دور بزنن و برن .ولی من همینم .بنه نید تهرونی گف بزنم و از "ش" 6 نقطه استفاده کنم.
بقول یارو"
ساده بگم دهاتی ام
اهل همین نزدیکیا
همسایه روشنی و هم خونه تاریکیا
ساده بگم ساده بگم
بوی علف میده تنم
هنوز همون دهاتیم
با همه شهری شدنم