گمشده پیدا شده
- الو منزل آقای محمدی
- بله
- ببخشید می خواستم به اطلاعتون برسونم که پسرتون پیدا شده لطف کنید برای تحویل گرفتنش تشریف بیارین پاسگاه محل
10 دقیقه بعد پدر سراسیمه وارد پاسگاه می شود و در حالی که اشک می ریزد پسرش را در آغوش میگیرد
پدر:پسرم تو این چند روز خدا می دونه چی به دلم گذشت
پسر:بابایی خیلی دلم براتون تنگ شده بود
بعد از تشکر زیاد از مسولین پدر وپسر بیرون می رن جایی که مادر خانواده منتظره
مادر با دیدن بچه از ماشین بیرون میاد و با گریه
مادر:عزیزم کجا بودی دیگه نمی ذارم تنها بیرون بری.دیگه تا هروقت خواستی می تونی با کامپیوتر بازی کنی
پسر:مامان منم قول میدم دیگه غذامو تا اخر بخورم
و اما همین ماجرا اگه حدود 20 سال پیش تو شورک اتفاق می افتاد
تو یه پسین گرت وخاکی پائیزی تلفن خونه زنگ موخوره
ژاندارمری: الو منزل عباسگ همسیا
پییر:مرتکه قرمساخ چرا مزاحم مشی .مگه خودت پسر بزرگ نداری
اونور گوشی صدای شترررق و گریه -کره خرنگفتم اسم خودت چچیه اسم پپپرت کیه؟
من:رمضون علی
دوباره صدای تلفن
پاسگاه:الو منزل رمضون
پییر:بله بفرمید
پاسگاه:زودی وخیزید بیاد ژاندارمری بچتون پیدا شده
بعد از یکساعت و نیم صدای موتور جعبه دنده ای فضای پاسگاه رو پر مکنه.استوار از پشت شیشه مبینه که از تو دودای موتور روغن سوز یکی داره میاد طرف اتاق
پدر وارد اتاق مشه و
پییر:سلام جناب. آغا دستون درد نکنه این بچه ما کجه؟
استوار با دست منو نشون مده
پدر بطرفم میاد و من که چن روز بود در چنگال آدم رباها گرفتار بودم بطرفش می دوم تا بغلم کنه .به یک متری هم که میرسیم بوی بابا می خوره به دماغم و
در یک لحظه چشام آبی مشه
پییر:کتی سگگ پدر سگ تا حالا کجا بودی (تس پس کله) نگفتم برو نون بسون زودی پس آ (تیپا ) مرتکه خر تووسون همش باس بیام پاسگاه دنبالت و ..
رئیس ژاندار مری: رای اینکه دگه اینکارا نکنه گفتمش تا شما سر برسید محوطه پاسگاه جارو کنه و یکی ماشین آجر هم بیاره تو
پییر:خوب کاری کردی جناب .
ودوباره یکی تکه شلنگ که روحیاط اوفتیده ور مداره دو سه تا مزنه رو کونم.
خوشحال از آزادی ترک موتور مشینم و مرسم خونه .مادر با چشای اشکبار منتظرمه .موتور که در خونه ترمز مکنه پس یقم مگیره و مکشدم پائین و چادر گلگلی شو نیش مگیره و همینطوری که مش تو گردم مزنه
مادرمهربون:الهی داغت ببینم مادر (دوتا پیک کتفم مگیره) جونممرگ شی الهی که اقه مجوشونیم.نگبت شوم دیشو تا حالا خو نرفتم .الهی خبرت بیارن
مراسم استقبال خلاص شده و
پییر:برو کله مرگد بزار صبح باس بری همره اسا نجف سر کار.پیشش گفتم تا شو نگرد داره تا دگه ربوده نشی
چند روز بعد نامه ای از آدم رباها بدستم مرسه
بنام آنکه عشق آفرید.
عباسا اگه مدونسیم بره این کارا سرت بیارن خدا وکیلی نمدزدیمت وهمون جا کلت مکندیم هزار تومن هم مذاشتیم رو جنازت بره کمک خونوادت.ما چه مدونسیم پییر شما نون خوردن نداره بنده خدا.
والسلام
نمک در نمک دان شوری ندارد
با تشکر
آدم رباها
اونروز کنار آخره داشتم سیمان خش مکردم و غرق در متن نامه عزیزان دزد. و اشک شوق مریختم .نمدونم چرا اشکام داشت صورتم مسوزوند.چش واکردم دیدم آخره سر رفته و اسا نجف واش کمچه سیمانی زده تو کپم
-کره خر پددسسگ سیمان کیلویی یک تومن داره مدی سر زمین
اون روز اسا نذاشت سر کار ناشتایی بخورم ومن از ضعف بعد کار تا خونه سینه خیز رفتم
اگه قابل دونستی به وبم سربزن وبرام نظربزار