دلنوشته های یک شورکی

در اینجا مطالبی درباره خودم روزگار خوش گذشته واینده و هر چیزی که خوشم بیاد منویسم
فعلا که از اینجا خیلی خوشم اومده تا ببینیم بعدا چطو مشه برای ارتباط راحت تر می تونید به این آیدی تلگرام پیام بدین hd3094@

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۲۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۰۵ خشم

پربیننده ترین مطالب

  • ۲۷ خرداد ۹۲ ، ۱۶:۴۴ سرکش
  • ۰۵ آبان ۹۴ ، ۱۱:۲۶ عکس 1

آخرین نظرات

  • ۴ تیر ۹۹، ۱۲:۰۶ - علی دهقانی شورکی ok
قدیما تو اوج گرمای تابسون نه برق بود نه کولر وپنکه خونه ها جو داشت وپاکنه. تابسون که مشد خُنُک گاه خونه همین جو یا پاکنه بود مردم همه زندگیشون را ورمداشتن و مرفتن اونجا روزا تو زیر زمین یا پاکنه و شبا  هم بالای بون.

خونه ننای ماه میکی بود .اقه اوو اونجا تمیز بود که ماهی هم توش پیدا مشد.

بعضی وختا بجای یخچال هم استفاده مشده مثلا خیار وهندونه و اینا مذاشتن اونجا هم خنک مشده هم مدت بیشتری ممونده

شورکی
۲۲ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر
ساعت هشت ونیم صبح سال 1392

-پسرم ٬پسر گلم ٬پاشو ٬پاشو مامان برات صبحونه آماده کرده

نیم غلطی تو لاف مزنه و من من کنان:بذا بخوابم مامان خوابم میاد

-عزیزم مدرست داره دیر میشه بلند صبحونتو بخور تا با(ماشین مدل بالا)برسونمت مدرسه٬ مامان قربونت بره

-نمی خوام

و دوباره پتو رو مکشه رو کله.و گل پسر قصه ما ساعت 10 از خواب پا میشه و زندگی شروع میشه

و اما سال -1371 -ساعت چهار و چهل وپنج دقیقه صبح -تابستان (آخ که چقه خو مچسبه)

-وخین پسرا وخین اوفتو داره در میاد بلن شو نماز قضا شد


شورکی
۲۱ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۵ نظر

شورکی
۲۰ مرداد ۹۲ ، ۰۶:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر

شورکی
۱۹ مرداد ۹۲ ، ۲۰:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۵ نظر
اینجا شورک است

صدای من را از چهار مهندس می شنوید.قدیمی ترین تقاطع دنیا که هیچ وقت سالم نیست واهمیت آن بخاطر نشانی دادن ویا سوار شدن به سرویس های کارگری می باشد.

از خیابان شهید مبینی که سالم که بود در حین رانندگی اجداد آدم جلوی چشمش میومد وحالا که همیشه بقول هوا شناسی "پر از غبار محلیست"

من از دیاری هستم که هنوز کسی نمی داند این زمین کندن ها ولوله گذاشتن ها  وفایده آن برای مردم چیست.شاید بزرگترین معما که خوب حالا  این لوله ها هم تو زمین کاشتیم سر و ته اون کجاست؟

از دیاری که روزی بهترین آسفالت  وجاده را داشت و حالا بزرگترین دست انداز طولی میبد را و مردمی که هر روز از روی آن رد می شوند و به چند بد و بی راه زیر لب اکتفا می کنند.

اینجا دیاری استکه بخاطر یک خانه کلنگی و یک دندگی صاحبش جوانی کشته می شود و هنوز  دارد به ما  و مسولین بی عرضه و والدین داغدارش دهن کجی می کند.

جایی که هنوز سر وته خیابانهایش معلوم نیست؟آیا شما می دانید خیابان ولی عصر و انتهای 30 متری به کجا ختم می شود؟ به گمانم انهایی که در شهرداری هم نشسته اند گیج شده اند


شورکی
۱۶ مرداد ۹۲ ، ۰۳:۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر
صحنه:ساعت 10 شو در مسچد سر تل

ابول گودزیلا:ببین الان اون درخته راه مره میاد اینجا

عباسگ همسیا:یااااعلی ی ی ی ی راس مگی داره میاد اینجا

ابول گودزیلا:برو اوراتر جاش بده بشینه بر من

!

شورکی
۱۰ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ نظر
جقه ما میبدیا فکر موجودات زنده ایم


شورکی
۱۰ مرداد ۹۲ ، ۰۱:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
یادمه بچگی هام وقتی می رفتم مزار سعی می کردم پام رو قبرا نره !
مزار اوروزا خیلی ترسناکتر بودقبرای سیمانی شکسه و گرت خاکی.حالا خو کویته .مردم سال تحویل هم

 

شورکی
۰۸ مرداد ۹۲ ، ۰۲:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر
یروز رفتم جلو آئینه دیدم این شکمه بدجوری پیش اومده داره مشه مث کون عنکبوت.
پیش خود گفتم دگه باس برم ورزش.چند روز قبلش تو کارخونه یکی بچا هم پیشنهاد داده بود.قرار گذاشتیم فرداش بریم.ساعت 6 پسین رفتیم باشگاه و شروع کردیم دمبل زدن.شر شر عرخ شرو کرد به رختن.
دو سه تا حرکت که انجام مدادیم مرفتیم جلو آئینه و فیگور مگرفتیم.احساس مکردیم شدیم رامبو ولی در حقیقت هیکل هنوز  مث گلابی بود.
اونروزمث جانسوری سوار موتور شدیم رفتیم خونه و سیخکی راه مرفتیم که بله هیکل ورزشی شده.
صبح روز بعد وختی ساعت زنگ خورد و چش وا کردم احساس کردم مثل گالیور توسط آدم کوچولوگا رو زمین  بسه شدم.
نمتوسم بلند شم .یگ عذابی تو لاف در اومدم و رفتم صورتم بشورم .شیر آوو واکردم ولی دسم بالا نمیومد شده بودم مث آدم اهنی.
هنوز لباس بر نکرده بودم دسام خشک شده بود.با گریه دکمای پرنم بسم .تا دو سه روز مث ترمیناتور را مرفتم.
آخه یکسی پیش من بگه تو رو چه بدنسازی.کمتر کوفت کن تا ایرو مث بشکه نشی وبعدش هم اینکارا سر خود بیاری

شورکی
۰۴ مرداد ۹۲ ، ۰۷:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ نظر
دو سه روزه دارم نظرات دوستان رو موخونم و مذارم وسط تا همه بخونن و خودشون قضاوت کنن که چی درسته.

تو قسمت نظرات :"جملات خش ونا خش" خو گرت و خاک را انداختن.

اما من هنوز تو ارتباط اوو ورجی و شوتگ گلی و... با دین مذهب  و کلا بحث این دوستان موندم.

ای کاش دوستان فقط مطلب نوشته شده رو نقد مکردن.دو سه روز دگه بگذره اینجا مشه حوزه علمیه والنسیا وحومه.مشکل اینجاست که تو این دوره زمونه همه مخوان دیگران رو تغییر بدن وبرای اینکارکه چه جنگها و بحثهای طولانی که نشده. من تو زندگی سعی می کنم اون کاری رو که درسته انجام بدم و خودم تغییر کنم .بقول معروف حریف خودون خو مشیم.

چقه گف تو دل این ملت بود ما خبر نداشتیم.

ولی در کل باعث افتخار منه که خوانندگانی با فهم شعور بالا و منطقی اینجا میان و مرن.



شورکی
۰۳ مرداد ۹۲ ، ۱۷:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ نظر