دلنوشته های یک شورکی

در اینجا مطالبی درباره خودم روزگار خوش گذشته واینده و هر چیزی که خوشم بیاد منویسم
فعلا که از اینجا خیلی خوشم اومده تا ببینیم بعدا چطو مشه برای ارتباط راحت تر می تونید به این آیدی تلگرام پیام بدین hd3094@

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۲۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۰۵ خشم

پربیننده ترین مطالب

  • ۲۷ خرداد ۹۲ ، ۱۶:۴۴ سرکش
  • ۰۵ آبان ۹۴ ، ۱۱:۲۶ عکس 1

آخرین نظرات

  • ۴ تیر ۹۹، ۱۲:۰۶ - علی دهقانی شورکی ok
این دو سه روزگرما داره بیداد مکنه.تو این هوا جون مده بری استخر .کافیه ماشین روشن کنی و حرکت.بعدش هم بری کبابی چنتا سیخ کباب بزنی و پس کلش یکی قیلون دوسیب.

زمون ما یکی استخر مهر میبد بود که برا ما خیلی دور بود.یوختایی دو سه تا چرخ ور مداشتیم و دو ترکه مرفتیم .خیلی وختا هم تا اونجا مرفتیم و فقط تماشاچی بودیم خاطری که مایو نداشتیم و نمذاشتن واش شورتای خشت مالی بریم تو آوو.اقدری هم  آدم تو اسخر بود که جا برا وایسدن بیشتر نبود .استخر آوو خو نبود استخر بچه و پیچگا بود

همیشه هم پول نداشتیم بناچار وختی اوو وجیری جلو خونه اون رد مشد فرصتو غنیمت مشمردیمو مرفتیم تو جوی اوو.

ولی آویارا اصن خوششون نمیومد و از فاصله دور مث بومیان آفریقا بیلشون رو پرتاب مکردن حرفای بی تربیتی مزدن.

شنامون هم که خلاص مشد همون کنارا صبر مکردیم تا خشک شیم بریم خونه وگرنه ...


شورکی
۰۲ مرداد ۹۲ ، ۲۳:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ نظر
یکی ازمشکلات زندگیای امروزی نداشتن آرامشه.این آرامش چطو بدست میاد؟

آیا شما تو یک لیوان پچل اوو موخورید.اول باید لیوانو بشورید تا بشه توش آوو ریخت وخورد.یکی از علتهای نداشتن آرامش داشتن کینه و رنجش از دیگرانه.دل مثل یک لیوان ورنجشها مثل لکه و آلودگی های اونه.

 قدم اول: تا متونی ببخش



شورکی
۰۱ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ نظر
-ببخشید خانم میشه برام یه استکان چای بیاری؟

-خودت برو من دستم بنده دارم ایمیلامو چک می کنم

-آخه خانم من ازسر کار اومدم خسته ام..

-مگه من خسته نیستم من زحمت نکشیدم ؟صبح زود (ساعت 10) که بلند شدم تا حالا همش استرس واضطراب .آخه هیچکدوم از مطلبام.....


شورکی
۰۱ مرداد ۹۲ ، ۱۷:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر
امروزه اسباب بازی توی هر خونه ای پیدا مشه. محاله یکسی بچه داشته باشه و خونش چنتا ماشینوگ یا آدم اهنی یا ..خلاصه هد.
هر بار هم که واش بچه در دکونش رد مشیم باس یچیزی بخریم.یعنی اگه نخری اوقات تلخیه بچه گریه مکنه دو سه روز نون نموخوره یا به روحیه لطیفش آسیب موخوره.
وقتی بچه بودیم واش یکی تکه چو برا خودون شمشیرگ درس مکردیم.دخترگا هم با دسه هووند(دسته چوبی هاونگ)برا خودشون عاروسگ درس مکردن
زمون ما هنوز اسباب بازی به این شکل اختراع نشده بود.سالی ماهی یکسی مرفت مکه برامون مکه بینگ میوورد.
از مشهد هم شوتوگ گلی یا فرفرگ یا قایقگ آهنی میوردن.
تصور کنید حالا بچه گریه مکنه مبرنوش پارک وبراش شکلک در میارن تا آروم بشه ولی زموون ما وختی گریه مکردیم دو تا تس هم موخوردیم یا آغبابا میومد جلومون دندون عملی تو دهن در و تو مکرد که هنوز نخود کوفته دیشویی گلش بود .خشیش این بود که بچه هم آروم شد.
مرده شور دوره ما ببرن که  نه اسباب بازیون طیار بود نه آروم کردنون

شورکی
۳۱ تیر ۹۲ ، ۲۲:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۵ نظر
بعضیا تو نظراتی که مدن یک توقای دارن که نگو

یکی مخواد کامپیوتر یاد بگیره اون یکی مخواد وبلاگ بساره .این آخری هم "فری"گفته ساختن ایمیل بلد نید یادش دم .بابا من یکی آدم هسم هزار تا کاری دارم . ولی چشم اینم آموزش ساختن ایمیل .

یکی دگه اینگه بعضیا تو قسمت نظرات تک چرخ مزنن منبع موتوروشون در میارن ودود را مندازن .این کارا در شان بچای شورک نید.حالا درسه یچیزی جواب مدم ولی خش نید. ماه رمضون دهن روزه.


شورکی
۳۰ تیر ۹۲ ، ۲۰:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
داشتم زیر باد پنکه کباب پز مشدم آخه این کولر بی صاب دوباره خراب بود.دوباره ظهر گرما اوو قطع شد.

-بچه وخین اون قمقمی وردار برو انبار اوو وردار بیا

همه نگاها به طرف من بود آخه من کوچکتر همه بودم.قمقمه پلاستیکی ورداشتم و واشه هزارتا فحش زیر لو ارسی(دمپایی) گل پا کردم و گفتم :چرا همش من

یهو دیدم دو سه تا سرپایی رو هوا داره میاد .در بسم هو بدو طرف انبار.


وختی رسیدم مث همیشه هزار نفر گل راچینه انبار داشتن بالا پائین مرفتن.رفتم پائین دیدم عباسگ همسیا هم اونجه "عباسا تو کی اومدی ؟
-من یگساعته. پییرون که سر کار برگشت کوزه داد دسم گفت مری زودتر یکساعت دگه هم برنمگردی کاری دارم
تری زدم زیر خنده عباسگ نفهمید بره چچیه
یخره وخت نشسم پیش عباسگ گفتم: من داره شاشم میاد هادر قمقمی من باش تا بیام
رفتم اون پشتا وبرگشتم .
شیر وا کردم اقدری کله شیر اوو گنده بود که تو قمقمی نمرفت و یخره مرخت دوروبرش .یکی دخترگ اون کنار بود
گفت هر که پری اوو بریزه پییرش ممیره .من خرم باوروم شد .زودی اومدم بالا هو رو ور خونه .
همه بشن و بالام تر و تلیس شده بود
خونه که رسیدم قمقمی گذاشتم کنار سموار ورفتم تیله ور دارم برم تو کوچه بعدش هم بریم بچه گربه دار بزنیم
هنو ددم خونه نرسیده بودم مادرون واش سر پایی ابری زد تو پوزم
مورده شورت ببرن چرا اقه کمگ اوو آوردی؟با بینی سرخ شده گفتم :پر کردم خو
وقتی نشونم داد دیدم راس مگه
بعدش فهمیدم عباسوگ نامرد میخ زده تو کون قمقمی

شورکی
۳۰ تیر ۹۲ ، ۰۳:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۷ نظر
دوا و تعابیر مختلف اون در شورک در سالهای نچندان دور

بمعنی دارو:ننه اون مشبای دوای من وردار بیا ساعت 5 باس بخورم

-حاجی منتقی این دوا باس بری دوا خونه شبنده روزی بسونی

به معنای کمیابی و و مهم بوودن چیزی:

-بچه بره دوایی شده یکبار گف گوش کن(بعدشم تس پس کله)

-ابنوگا نریز اوراسه یوقتی کاریش داری دوایی هد

الان هم بمعنی نوعی مواد مخدر:

اشغر خوندون خالیه یخرگ دوا خریدم مخوام بزنم تو رگ

به معنی دعوا و درگیری:

بچه بدو سر چهاررا مهندس غلومسین  واشه حاجی منتقی سر کرت جعفرآبا دوا کردن هو بیل تو کله هم زدن

به معنی داروی بهداشتی:

-علیا برو دکون حسین حاج حسن بگو پیرون گفته دو تا بسه دوا بده بره شو جمعه صبا پولش میارم

قدیما دوا که مکشیدن تا شعاع 20 کیلومتری بوی تخم مرغ جوشونده میومد.اگه تو خونه مکشیدم زودی باس پنجرا وا مکردیمو فرار. حالا خو امکانات هه... آپ دیت باش بچه





شورکی
۲۸ تیر ۹۲ ، ۱۶:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸ نظر
-خانوم یادت نره فردا نوبت واکسن بچه هد

-یادمه کارتش گذاشتم دم دست

این گفتگو احتمالا برای کسایی که خدا بهشون اولاد مده اوفتیده.امروزا وضعیت بهداشت نسبت به گذشته خیلی بهتره و بچه های سالم تری داریم.

ما که بچه بودیم وضعیت بهداشت خیلی خوب نبود.خیلی از واکسنها رو تو دوره دبستان مزدن .نمدونم چچی ولی بود

من هنوزم از آمپول یا همون سوزن خودون خوشم نمیاد.

من مرفتم مدرسه سلمان .زنگ دوم یهو مدیدی سه تا مرتکه گنده با مدیر مدرسه(مصطفوی)میومدن در کلاس.

مدیر مدرسه درسو قطع مکرد و یکی نیمکت مذاشتن وسط کلاس و بدستور مدیر یکی یکی تنبونا پائین مکشیدیم و مرفتیم رو نیمکت و مامور بهداشت تن تن داشت مزد.از درد جگرم داشت کنده مشد ولی از ترس مدیر جرات گریه کردن هم نداشتم مراسم سوزن زدن که خلاص مشد و مدیر مرفت تازه مشد گریه کرد.وقتی بهداشتی ها مرفتن تو کلاس هیشکه نمتونس راس بشینه و کسی دگه هواسش به درس نبود.

من هنوزم موندم تاکلاس سوم ابتدایی که داشتن سوزن تو کتف و کونون مزدن چه واکسنی و بره چه بیماری بود

شورکی
۲۷ تیر ۹۲ ، ۰۷:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

-آغا بفرمائید

-پسر جان بفرمائید

پسر:ممنون میل ندارم


شورکی
۲۶ تیر ۹۲ ، ۰۱:۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر
تو یه صبح زیبای بهاری موبایل پدر زنگ میزنه

-         الو منزل آقای محمدی

-         بله

 

شورکی
۲۴ تیر ۹۲ ، ۱۶:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ نظر