زمون ما خو صب واش تیپا مرفتیم و واش تس برمگشتیم
امرو همه کنار هم هستن ولی با هم نیستن. از بچه تو قنداق تا پیر مرد 120 ساله در حال موبایل و لپ تاب بازی و اس مس و ویچت.
اون یکی هم داره گل کانالای تلوزیون ور مره تا ببینه تو این قسمت "حریم سلطان"اون زنکوگ چطور پوس باقیا رو مکنه......
همه تو خود هسن. دگه از حرف و صحبتای قدیم خبرایی نید
...اوو کتری
جوش اومده ؟؟؟؟
لامسب عواقب
بعدی ناجوری داره
!
غوری رو
باید مشوسی
...
چایی رو دم بکنی ...
صبر کنی رنگ پس بده ...
یکی سینی چایی بریزی به تعداد همه افراد خونواده
...
دو سه تا قندون پیدا کنی بیاری اگه قند توش نبود
بری دسمال قند چینی پیدا کنی کله قند
تکه پاره کنی قند بچینی
اوووووووووووهک ..... اصن مسیر زندگی آدم عوض میشه
ﻣﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﻣﯿﺰ ﻣﻌﻠﻢ ؛
دفترایی تو رنگای مختلف بی جلد با جلد .اکثرا چرکین.معلم دونه دونه دفترا ور مداشت و مذاشت جلو خودش
ﻣﺎﻡ ﻫﯽ ﺣﻮﺍﺳﻤﻮﻥ ﺑﻪ ﺩﻓﺘﺮﻣﻮﻥ ﺑﻮﺩ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﮐﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﺻﺤﯿﺢ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﯾﮑﺘﻪ ﻣﺎ ﻣﺸﻪ ، ﻧﻮﺑﺘﻮﻥ ﮐﻪ ﻣﺸﺪ ﻫﻤﺶ ﭼﺸﻮﻥ
گل ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﻣﻌﻠﻢ ﺑﻮﺩ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﻏﻠﻂ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﯾﺎ ﻧﻪ … ﻗﻠﺒﻮﻧﻢ ﺗﻨﺪ ﺗﻨﺪ ﻣﯿﺰﺩ.
معلم تو تصیح املاها هی خط گردی مکشید.خط گردی مال کلمای غلط بود.با هر خط دلون حرری مرخت پائین
.بچایی که ردیف جلو بودن مامور گزارش دادن بودن که الان دفتر کی در حال اسکن شدن هد.
یکی خوبی ساعت املا این بود که مدتی که آغا داشت کارش مکرد ما هم بم خود بودیم.
معمولا معلم بعد از اعلام نمره ها اونایی که زیر 10 بودن میورد پای تخته و با شلنگ یا خط کش نوازش مکرد
قدیما در باغا یکی کلیدون داشت و و کلید مخصوص یادش بخیر وقتی مرفتیم باغ باس یگ نفر بزرگتر همراهون باشه تا بتونیم در باغ وا کنیم بریم تو
حاجی پیش زنش مگه بیا یاد قدیما کنیم
زنش مگه خو چکار کنیم آیا!!؟
حاجی مگه:
من تو پارک واشت قرار ملَّم تو بیا ،
زنش قبول مکنه.
فرداش مره تو پارک میشنه تا زنش بیاد.
یَگ سات مشه زنش نمیاد
دو سات مشه نمیاد
، ور میخزه مره خونه میبینه زنش نشسه هو داره گریه مکنه
مگه زنکه چده ؟شده چرا پارک نیومدی!
زنش همیطو که داشته گریه مکرده مگه!.
پیروم نزاش بیایَم !.
امان از بی کارررری