دلنوشته های یک شورکی

در اینجا مطالبی درباره خودم روزگار خوش گذشته واینده و هر چیزی که خوشم بیاد منویسم
فعلا که از اینجا خیلی خوشم اومده تا ببینیم بعدا چطو مشه برای ارتباط راحت تر می تونید به این آیدی تلگرام پیام بدین hd3094@

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۲۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۰۵ خشم

پربیننده ترین مطالب

  • ۲۷ خرداد ۹۲ ، ۱۶:۴۴ سرکش
  • ۰۵ آبان ۹۴ ، ۱۱:۲۶ عکس 1

آخرین نظرات

  • ۴ تیر ۹۹، ۱۲:۰۶ - علی دهقانی شورکی ok

۲۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

آخرین باری که اینطور  راحت خوابیده بودی یادته آخ که چقه هوس کردم برم یجایی که از این هیاهو و آدمای دورو دور باشم.جایی که اگه کسی میاد دور رو برم فقط بخاطر خودم باشه.نمدونید چقه از دنیای موبایل و کامپیوتر وآدمای ماشینی خسته ام.دلم هوای اشنیز بالا کرده کنار یکی دوست بشینیم حرفای خش بزنیم وبی خیال دنیا بگبم وبخندیم

شورکی
۲۲ خرداد ۹۲ ، ۲۰:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
زندگی های امروزی بخاطر اینکه مصرف گرایی که توش زیاد شده خیلی مشکله .هیچ وقت میزون نید منظورم طبقات متوسط جامعه هد نه از مابهترون .

اونا خو کارشون درسته.هم این دنیا  هم اون دنیا اینجا خو دارن حالشو مبرن و کیف مکنن اون دنیا هم خاطری یکی دیک آش حسین پختن دادن ملت خوردن خدا صاف مبردشون تو بغل حوری

اما قشر کارگر چی؟اونا تو این دنیا همش باید دنبال جور کردن خرجی باشن نه تامین خرجی .یعنی اینکه تا میان قرض خونه خلاص شه  قسط وام مرسه وام که جا دادن یخچال مسوزه بعدش ماشین رخشور پت پت میوفته بعدش اجاق گاز توی هم در مره بعدش سقف خونه زرد مشه. حالا که همچی درست ای داد بچگا بزرگ شدن اون یکی جهاز مخواد و پسر موتور هوندا برا تک چرخ زدن .

مث  لاستیک پنچر هر سوراخیش مگیری جای دگه باد در مده .یادش بخیر اوروزا یکی چرخ 26 داشتم رنگ آبی واشش مرفتم مدرسه نه ابتدایی دبیرستان .هیچ وخت این چرخ سالم نبود .یروز پیچ ترکش در میومد یروز گلگیرش کنده مشد فرداش ترمزش خراب بود.

یادم نمره سرچی(سراشیبی) که مخواسم برم پائین تازه مفهمیدم  ای داد  بیداد ترمز نداره.سرپایی مذاشتم پشت چرخ جلو زورش مکردم .همه سرپایی هام کفش اندازه لاستیک سوئیده بود 


شورکی
۲۰ خرداد ۹۲ ، ۲۰:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
دوستان مدونید صاحب این عکس کیه؟

ایشون آقای عارف هسن در دوران تحصیل تو آمریکا

شورکی
۱۹ خرداد ۹۲ ، ۱۵:۳۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
امرو اصن حس وحال کاری ندارم.مخوام در اتاغ ببندم و بیوفتم جلو کولر.پروای کاری ندارم.این تلفن کوفتی هم خو همش داره مناله .

مخوام یکی کار آزاد داشته باشم که بم خود باشم.هر وختی خواسم برم سر کار یا تعطیل کنم برم خونه.

نه که کارم تخه نرو باشه ولی باس سر ساعت برم و سر ساعت بیام خوشم نمیاد.حالا شاید بعضیا فش بدن ولی نمخوام تو قید بند زمان و زیر دست کسی کار کنم.

راسی یکی سوال دارم دور و بر ما کسی گف انتخابات نمزنه چطوریه؟باس به کی رای بدیم 

ناطق نوری-محمود-موسوی -شیخ حسین ...

خدا کنه هر کی میاد قیمتا رو یخره بکشه پائین. فعلن که خیلی بلند شده


شورکی
۱۶ خرداد ۹۲ ، ۲۱:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر


روی لینک بالا کلیک کنید   کرکره  سیاه رنگ دست راست را روی طرح،  آرام  به سمت چپ بکشیدو به طراحش آفرین بگویید

;}  

شورکی
۱۳ خرداد ۹۲ ، ۱۸:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
خونواده ما مث همه خونوادای شورک تقریبا شلوق بود واین باعث مشد زیاد تو دید نباشم قابل توجه بچگای حالا که مگن ما تفریح نداریم و داریم تلف مشیم به ما توجه نمشه واز این شعرا

تنها جایی که بجز خونه داشتیم برم خونه ننا(مادربزگها) بود.به یکی خیلی عادت داشتم واون یکی پری خوشم نمی اومد.خاطری که اون آغبابا خیلی عبوس وکم حرف بود.خداش بیامرزه سالی ماهی یچیزی مگفت دلم هری مرخت پائین خیلی ازش مترسیدم حتی وقتی بزرگترگ شده بودم.

یادش بخیر وقتی بابا پسین یا بعد نماز شوم سوار موتورم مکرد که بریم خونه ننا.انگار دارن مبرنم تور جهانگردی و سواحل هاوایی.البته فقط یک در میون نوبت من مشد.

خونه ننه شامل یکی خونه قدیمی که کوچولگ که زمستونا تو یکی اتاق که کنارش یکی چادیشو پر کروزه پنبه بود یکی رادیو رو طاقچه که همیرو روشن بود و ویس ویس مکرد.

تووسونا(تابستونها)هم رو سفه بودن و فقط پنکه سقفی بود که پر چس مگس که داشت باد خودش مزد.

چن دقیقه که مگذشت مدیدم بابا داره چپ چپ نگام مکنه.یه نگا بمن  ویه نگا به ماشینگ دسی سر ماشین کنی.بابا خیلی به بهداشت موی من اهمیت مداد و اونا رو به چشم علفای تو جوی(جوب آب) وجیری مدید ماطل بود یذره سر بلند کنن مث مرغی که مخوان سرش ببرن مبردون لو باغچه کله من مذاشت لای پا و واش(با) یکی ماشینگای دسی(ماشین اصلاح دستی)شروع مکرد به ماشین کردن .

تو اون لحظه یاد میشگای(گوسفندان) آغبابا میوفتیدم که اسفند ماه رو خونه پشماشون مچیندن.فقط بجای بع بع من گریه مکردم البته تو دلم پیش آغبابا مترسیدم

شورکی
۱۳ خرداد ۹۲ ، ۱۸:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
تو دنیای امروز دگه هیچ خونه ای بیشتر 2 تا بچه توش نید.دگه کسی حال وحوصله ونگ ونگ بچه وپوشک و مای بیبی نداره .مثل اوروزا رونق جایی نید.اکثر خونواده ها تک فرزندی هسن.صبح مبرنشون مهد کودک و باقی روز پای کامپیوتر دارن کارتن و  بازی های الکی هسن.یادش بخیر اونروزا خونواده ها شلوق بود .یه بنده خدایی تو شورک ما 17 تا بچه داشت .

منم پدر پر کاری داشتم 8 تا بچه محصول زحمات شبانه روزیش بود.همسایه هامون هم هف هشتا داشتن .

یادم نمره وقت نون خوردن که مشد یوقتایی بخاطر یچیزی قهر مکردم و مرفتم اوتو اتاق . در نمی اومدم به امید اینکه الان یکسی صدام مکنه و نازم مکشه مگه بیا نون بخور .اما خبری نمشد.

بعد نیم ساعت خودم بلند مشدم مرفتم ببینم چه خبره مدیدم که کسی جایی نید و سفره جمع شده ولی غلمبه هد. دلم خش بود که دلشون سوخته و برام جا گذاشتن سفره رو وا مکردم یکی قابلمه وسطش بود.امید باینکه توش نون و گوشت کوفته هد.درش که ور مداشتم اشک تو چشام حلقه مزد نامردا قابلمه رو انگشت کرده بودن انگار که با ریکا شسه شده بود گوشکو هم داشت برق مزد.فقط چنتا کون پیاز بود و اسخون دنده و یکی تکه توله گوشت که اونم نمشده بخورن وگرنه دریغ نمکردن.

با عجله مرفتم سر یخچال اونجا هم مثل مسجد حاج آغ متی خالی خالی فقط یکی تکه دنبه تو یخبند بود.

ناچار یکی تکه نون خالی نیش مگرفتم مرفتم لو باغچه چش مدوختم در کون مرغا تا کی تخ مذارن

از اون به بعد یاد گرفتم که قهر  رو باید بذارم بعد غذا وگرنه باید دل مشت بگیرم تا وعده بعدی

شورکی
۰۹ خرداد ۹۲ ، ۲۲:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
جاتون خالی دیروز داشتم بعد 8 سال شن مبردم رو حیاط خونه .شوره اون پائینای شهیدیه خیلی خطریه وشوخی ور نمداره.دو سه روزی بود که شن خالی کرده بودم و هر چی صبر کردم دیدم شن خودش نمره رو حیاط.از ساعت 6 تا 9 شو هرچی فرغون پر کردم نه حیاط پر شد  و نه شنا خلاص .راسی یکی گوشی موبایلم تو شنا در اومد که سالم مونده بود  که بعد چنتا زنگ زدن صاحبشو پیدا کردم و شو رفتم در خونه اعرافی دادمش .وقتی بر مگشتم خونه حس فردین رو داشتم که تو فیلمای قدیمی کارای خوب مکرد مخواسم برم تو افق محو بشم.

بعد شن بردن دسام رو نگا کردم تازه داشت اثر پینه های رو دستم بعد چقه وقت خوب مشد که دیشو دوباره شد مثل قدیما.

ناشکری نمکنم چون لااقل خونه دارم که ماله خودمه.امروز یکی از همکارا مگفت رفتم برا اجاره خونه تخمش ملخ خورده اصن گیر نمیاد.اقدری غریبا اومدن تو میبد که هر چی سولاخ سمبه بوده رو اجاره کردن

شورکی
۰۶ خرداد ۹۲ ، ۲۲:۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
نبخشیدن
 انتقام گناه دیگران را از خود گرفتن است
.من خو همه رو بخشیدم بخصوص اونایی که تو رفاقت بهم از پشت خنجر زدن .اونایی که پشت سرم حرف زدن و نسبتای ناجور دادن .کسایی که تو لحظه های غم کنارشون بودم و تو شادیا فراموشم کردن.سخته که ببخشی ولی حمل این همه بار رو شونه های ضعیف هم کار من نید.سعی مکنم دگه هیچ وقت تو زندگی اشک کسی رو در نیارم

شورکی
۰۳ خرداد ۹۲ ، ۱۸:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
مادر شوَر مثل کِتری ممونه که مدام داره مِجوشه ه ه
عاروس مثل غوریه ه ه که با جوشیدن کتری کم کموُگ اونم داغ مِشه ه ه
دومات مثل استکان میمونه ه ه که نصفشو غوری پُر موکنه نصف دگه شم کتری !
خار شورَم مثل قاشخ چایی خوریه ه میآد همه چیو بهم مِزَنه و مِرَه ه ه ؟

شورکی
۰۲ خرداد ۹۲ ، ۱۹:۵۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر