دلنوشته های یک شورکی

در اینجا مطالبی درباره خودم روزگار خوش گذشته واینده و هر چیزی که خوشم بیاد منویسم
فعلا که از اینجا خیلی خوشم اومده تا ببینیم بعدا چطو مشه برای ارتباط راحت تر می تونید به این آیدی تلگرام پیام بدین hd3094@

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۲۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۰۵ خشم

پربیننده ترین مطالب

  • ۲۷ خرداد ۹۲ ، ۱۶:۴۴ سرکش
  • ۰۵ آبان ۹۴ ، ۱۱:۲۶ عکس 1

آخرین نظرات

  • ۴ تیر ۹۹، ۱۲:۰۶ - علی دهقانی شورکی ok
بچه:بابایی امروز باید به قولت عمل کنی یادت که نرفته؟

پدر:چه قولی؟

-پاپا شوخی نکن مگه یادت رفته قول دادی اگه غذامو تا آخر بخورم یدونه x-box برام میخری؟

-پسرم من تازه برات پلی استشن "مدل "1355464 خریدم

-پاپا تو قول دادی من الان احساسم خراب شد و افسدگی گرفتم و الان دارم خودکشی می شم و ...

این دوره زمونه بچا وسایل بازی پیشرفته ای دارن که کمترینش بازیای کامپیوتریه

سالهای نه چندان دور بازی ها پیشرفته شامل اینا بود

تفنگ بازی -هفت گل بازی-قلم بازی -تیله بازی-تیپا بازی(واش لغد مزدن تو دل ودنده هم)

اینم یکی از بازیای خونگی بچه مثبتا بود


شورکی
۱۱ آذر ۹۲ ، ۰۶:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۷ نظر
چن شو هد که تو میدون بالا شبی موخونن بصورت طولانی

از ساعت هفت با سخنرانی شرو مشه بعدش  مداحی واینا و تازه ساعت 9 طبل شبی مزنن

این بچه ما ول کن مامله نید که الا موخام برم و تا آخر برنامه هم که امام و تک تک یارانش بدست شمر شهید مشن رو باس ببینه

خدا یخره عقل این جماعت بده آخه ساعت 9 شو زمسون خو نیمه شو هد یخرگ زودتر

دیشو پریشوها رفتم میدون دنبال بچا.

آخرای شبی وهب بود.سر درد شدم از بس این شمر نا نجیب(مهدی علی کور)بغره سر داد.یکی بچگ لاغرگ (نقش وهب) رو زده بود زیر بغل و خاکش مکشید ایرا اورا و مزدش زار زمین .

دلم بد اون بیچاره شد پیش خودم گفتم یعنی بعد مراسم صاف باد بره مریضخونه وسوزن خوراک..

امشو هم بچه باگریه زاری موخاس بره  گفتم بابا یکی سوال؟

حالا پریشو که رفتی چچی از شبی یاد گرفتی؟

خلاصه برداشت بچه:-شمر اقدری گنده هد و جیغا مکشه .آدم بدا سوار اسبا  مشن و دور کلک مگردن.بعدش سر آدما مبرن.یکیشون ریشای گنده داره.صورت زینبم دیدم بخدا راس مگم .یکی اسبا هم داشت پی پی مکرد

حالا موندم این بچه از کدوم قسمت برنامه خوشش اومده که داره خورده خود مکشه که الا امشو هم ببرموش میدون


شورکی
۱۱ آذر ۹۲ ، ۰۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ نظر
عباسگ همسیا سه سال پس از تولد با حکم قاضی و زور سر نیزه رفت حمون


شورکی
۱۰ آذر ۹۲ ، ۰۲:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۵ نظر
اینجانب شورکی فرزند پدرم در سال 1356 در خانواده ای بسیار شورکی و در بیمارستان دیاباد چشم به اتاق گشودم.تا دوسالگی نزد مادرم مشغول به شیرخوارگی بودم.

ایام کودکی را که در جوار برادران بزرگترم مشغول کتک خوردن و گریه زاری بود با موفقیت سپری کردم.

در 6 سالگی و سال 1363 به دبستان سلمان رفتم که مدیر مهربان و خوش سیمایی بنام مصطفوی داشت .

این دبستان دارای امکانات بسار خوبی از قبیل خط کش چوبی وشلنگ نیم متری مخصوص هر کلاس بود.

من در دبستان با نماز جماعت های ظهر که با علاقه فراوان انجام می شد معنی آیه "لا اکراه فی الدین "را بخوبی با تمام وجود درک کردم.

در طی سالهای دبستان درکنار مدرسه بصورت فوق العاده و فشرده به ملا می رفتم ومحضر محمود ملا را درک و ترک کردم (البته با کتک و اجبارپدر(ره))

این سالها مصادف بود با جنگ تحمیلی و ارزاق کوپنی و صف نفت وگاز و مرغ و گوشت که همگی را با موفقیت  گذراندم.

پس از اتمام 5 سال دبستان بصورت اتوماتیک به مدرسه راهنمایی شهید صادقیان رفتم که بعدها نامش شد شرف الدینی..این سه سال گل وبلبل نیز سپری شد و به مرحله دبیرستان رسیدم وپس از اخذ دیپلم به خدمت سربازی رفتم  وبرای اینکه ریا نشود در کنکور رد شدم تا فرصت را به دیگر هموطنان تیز هوشم بدهم.

 والسلام

و من الله التوجیه

بیست و هشتم نوامبر المبارک سنه دوهزار سیزده ملل نصاری برابر با شب جمعه

 

شورکی
۰۸ آذر ۹۲ ، ۰۶:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۷ نظر

شورکی
۰۸ آذر ۹۲ ، ۰۰:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹ نظر
همه متونن بنوعی دکتر باشن

لازم نیست حتما درس خونده باشی .

آدما غمایی تو دلوشونه که هیچ دوایی خوبش نمکنه

ولی واش یکی همدردی و گفتن :غمت نباشه خوب مشه  -کاری داشتی من هسم-لبی خندون مشه.

اینم خودش نوعی درمانه .

ماطل نکن همین الان وردار یکی پیام بره اونی مدونی منتظره بده .

یکی تلفنش کن حالش بپرس.یلوگ برو سرش ببین چکا مکنه

وخین شاید فردا صب دور شده باشه

(قابل توجه اونایی که مگن کاشکی ما هم دکتر بودیم)

شورکی
۰۷ آذر ۹۲ ، ۰۲:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
داشتم فکر مکردم اوروزا بره نون اسوندن باس چقه خفت مکشیدیم.

صفای طولانی که از هر خونه ای یکی نماینده داشت .

نونوایی انحصاری ما دکون کاظمگ بود.بدترین روزا روز چهار شنبه بود که تعطیلی کاظم بود و باس مرفتیم دکون حاجی لوطی یا مرضا نونوا یا محمودوا دکون حسینی

یگ خفتی پای پیاده مرفتیم دکون حاجی لوطی و بهد یخره وخت تو صف ویسیدن واش انبر وسط صف یکی خط منداخت و مگفت:تا اینجا بیشتر وینسید نون نید.

دوباره سفره گل مل مکردیم و سوار چرخ مشدیم رو ور محمودوا.آخ که چقه شرایط سختی داشت این نون خوردن

بهترین نون مال ننه بود که هفته ای یگ بار مپخت که سهم ما از اون دو سه تا بیشتر نبود

شورکی
۰۷ آذر ۹۲ ، ۰۲:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
آرام باش…
توکل کن…
تفکر کن…
آستین ها را بالا بزن…
آنگاه دستان خداوند را می بینی که
زودتر از تو دست به کار شده اند.
شورکی
۰۶ آذر ۹۲ ، ۰۲:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
شده تا حالا حسرت روزای گذشته بوخوری؟

روزی چن بار خودد رو لعنت مکنی بخاطر فرصتای از دست رفته؟

چقدر از گذشته برامون قابل جبرانه؟

مثلا ای کاش با همکارم دعوا نکرده بودم تا رئیسم اخراجم نمکرد

کاشکی مشد دوباره همسرم بشه مث اوروزا

کاشکی یبار دگه پپیرم زنده مشد بگبار بغلش مکردم

خیلی از این کاشکی ها الکیه و شدنی نید

امروز گذشته آیندته.همین امروز به ماردت بگو دوستد مدارم تا مجبور نشی سر خاکش وووی سر بدی

امرو در گوش همسرت بگو عاشقتم

درسه آدم روش ور نمیاد ولی وختی موقعش گذشت حسرتش درد بیشتری داره

 

شورکی
۰۶ آذر ۹۲ ، ۰۲:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
Although I may try to describe Love, When I experience it, I am speechless.

شورکی
۰۵ آذر ۹۲ ، ۲۲:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر