برای آن مهربان توانا غیرممکن وجود ندارد .
همیشه و همیشه امیدی هست ...
-بی زحمت چنتا دیگه لیوان اضافه هم بیار تا برا بچه ها جدا بذارم
-اوا خدا مرگم بده ظرف سالاد خوری کمه برا عروس کوچیکه نذاشتم
-غذا زیاده تو رو خدا تعارف نکنین ناراحت میشما
این شرح حال سفره های رنگین و بی روح امروزیه.
جمعی که فقط هادر این هسن که مبادا یچیزی کمتر مهمونی خونه فاملاشون در بیاد.
بعد غذا هم اکثر دوری ها نیمه کاره هد .خاطیری که همه تقریبا سیر هسن. نون خوردن اینجاها حال نمده
ولی اورزا با اینکه سفره ها رنگ ولعاب امروزی نداشت ولی آدم غذا خوردن هوسش مشد
پدر:چه قولی؟
-پاپا شوخی نکن مگه یادت رفته قول دادی اگه غذامو تا آخر بخورم یدونه x-box برام میخری؟
-پسرم من تازه برات پلی استشن "مدل "1355464 خریدم
-پاپا تو قول دادی من الان احساسم خراب شد و افسدگی گرفتم و الان دارم خودکشی می شم و ...
این دوره زمونه بچا وسایل بازی پیشرفته ای دارن که کمترینش بازیای کامپیوتریه
سالهای نه چندان دور بازی ها پیشرفته شامل اینا بود
تفنگ بازی -هفت گل بازی-قلم بازی -تیله بازی-تیپا بازی(واش لغد مزدن تو دل ودنده هم)
اینم یکی از بازیای خونگی بچه مثبتا بود
از ساعت هفت با سخنرانی شرو مشه بعدش مداحی واینا و تازه ساعت 9 طبل شبی مزنن
این بچه ما ول کن مامله نید که الا موخام برم و تا آخر برنامه هم که امام و تک تک یارانش بدست شمر شهید مشن رو باس ببینه
خدا یخره عقل این جماعت بده آخه ساعت 9 شو زمسون خو نیمه شو هد یخرگ زودتر
دیشو پریشوها رفتم میدون دنبال بچا.
آخرای شبی وهب بود.سر درد شدم از بس این شمر نا نجیب(مهدی علی کور)بغره سر داد.یکی بچگ لاغرگ (نقش وهب) رو زده بود زیر بغل و خاکش مکشید ایرا اورا و مزدش زار زمین .
دلم بد اون بیچاره شد پیش خودم گفتم یعنی بعد مراسم صاف باد بره مریضخونه وسوزن خوراک..
امشو هم بچه باگریه زاری موخاس بره گفتم بابا یکی سوال؟
حالا پریشو که رفتی چچی از شبی یاد گرفتی؟
خلاصه برداشت بچه:-شمر اقدری گنده هد و جیغا مکشه .آدم بدا سوار اسبا مشن و دور کلک مگردن.بعدش سر آدما مبرن.یکیشون ریشای گنده داره.صورت زینبم دیدم بخدا راس مگم .یکی اسبا هم داشت پی پی مکرد
حالا موندم این بچه از کدوم قسمت برنامه خوشش اومده که داره خورده خود مکشه که الا امشو هم ببرموش میدون
ایام کودکی را که در جوار برادران بزرگترم مشغول کتک خوردن و گریه زاری بود با موفقیت سپری کردم.
در 6 سالگی و سال 1363 به دبستان سلمان رفتم که مدیر مهربان و خوش سیمایی بنام مصطفوی داشت .
این دبستان دارای امکانات بسار خوبی از قبیل خط کش چوبی وشلنگ نیم متری مخصوص هر کلاس بود.
من در دبستان با نماز جماعت های ظهر که با علاقه فراوان انجام می شد معنی آیه "لا اکراه فی الدین "را بخوبی با تمام وجود درک کردم.
در طی سالهای دبستان درکنار مدرسه بصورت فوق العاده و فشرده به ملا می رفتم ومحضر محمود ملا را درک و ترک کردم (البته با کتک و اجبارپدر(ره))
این سالها مصادف بود با جنگ تحمیلی و ارزاق کوپنی و صف نفت وگاز و مرغ و گوشت که همگی را با موفقیت گذراندم.
پس از اتمام 5 سال دبستان بصورت اتوماتیک به مدرسه راهنمایی شهید صادقیان رفتم که بعدها نامش شد شرف الدینی..این سه سال گل وبلبل نیز سپری شد و به مرحله دبیرستان رسیدم وپس از اخذ دیپلم به خدمت سربازی رفتم وبرای اینکه ریا نشود در کنکور رد شدم تا فرصت را به دیگر هموطنان تیز هوشم بدهم.
والسلام
و من الله التوجیه
بیست و هشتم نوامبر المبارک سنه دوهزار سیزده ملل نصاری برابر با شب جمعه
لازم نیست حتما درس خونده باشی .
آدما غمایی تو دلوشونه که هیچ دوایی خوبش نمکنه
ولی واش یکی همدردی و گفتن :غمت نباشه خوب مشه -کاری داشتی من هسم-لبی خندون مشه.
اینم خودش نوعی درمانه .
ماطل نکن همین الان وردار یکی پیام بره اونی مدونی منتظره بده .
یکی تلفنش کن حالش بپرس.یلوگ برو سرش ببین چکا مکنه
وخین شاید فردا صب دور شده باشه
(قابل توجه اونایی که مگن کاشکی ما هم دکتر بودیم)