دلنوشته های یک شورکی

در اینجا مطالبی درباره خودم روزگار خوش گذشته واینده و هر چیزی که خوشم بیاد منویسم
فعلا که از اینجا خیلی خوشم اومده تا ببینیم بعدا چطو مشه برای ارتباط راحت تر می تونید به این آیدی تلگرام پیام بدین hd3094@

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۲۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۰۵ خشم

پربیننده ترین مطالب

  • ۲۷ خرداد ۹۲ ، ۱۶:۴۴ سرکش
  • ۰۵ آبان ۹۴ ، ۱۱:۲۶ عکس 1

آخرین نظرات

  • ۴ تیر ۹۹، ۱۲:۰۶ - علی دهقانی شورکی ok
چن وخته زدم تو کار وکاسبی والحمد لله دارم پیش مرم فعلا که تا حالا هیشتا مشتری نداشتم و خیلی امید وارم .یگ مدته نتونسم بلمسم. راسی دنبال یکی منشی مگردم بره دفتر کارم سه چارتا اومدن توش موندم کدومشون انتخاب کنم .

خدا را شکر هیشتا میبدی خو بیکار نید ما خو هرچی گشتیم یا دانشجو هسن یا غریبه یا طلاخ گرفته .

شورکیا دست به دعا شید که خیلی ماطلیم

شورکی
۲۵ دی ۹۲ ، ۰۱:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۶ نظر
واله تو زبون شورکی با اون واله که مولوی برای شمس تبریزی تو شعرش مگه فرق  مکنه


قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من
وا دل من وا دل من وا دل من وا دل من
قصد کنی بر تن من شاد شود دشمن من
وانگه از این خسته شود یا دل تو یا دل من
)
واله و شیدا ) دل من بی‌سر و بی‌پا دل من
وقت سحرها دل من رفته به هر جا دل من
بیخود و مجنون دل من خانه پرخون دل من
ساکن و گردان دل من فوق ثریا دل من
"
مولوی"

واله شورکیا : قدیما مذاشتن رو خر وقاطر و "بارِسیا" ( کود انسانی ) مکردن توش مبردن تو باغ وصحرا مکردن پا درَخ .اون وخ مگفتن مزه میواش تا پیر مشدن زیر زبونشون بوده و انار در مکرده قد کدو

.چکارا مکرده این بارِسیا

واله : شیدا وعاشق

واله: کیسه یا خورجین بزرگ برای جابجایی یا نگهداری خیلی چیزا مثل میوه .جو .گندم ...حتی کودانسانی وحیوانی

 

شورکی
۱۵ دی ۹۲ ، ۱۹:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر
بعضی چیزا تو زندگی ما شاید تکرار شدنی نباشه مثل دیدن تولد و مرگ و یکی ساختمون قدیمی که دارن خرابش مکنن.

کوچه های قدیمی هم یکی از اونا هد که کم کم خلاص شد و رفت و فکر نکنم دگه این دور و برا باشه .

کوچای خاکی خولی با یکی جوی آوو که وسطش بود و دور بر کوچه شاخه درختای خونه و باغا در اومده بود و زنکگا داشتن رخ مشسن.

هر وخت هم آوو رد مشد هر که نوبت آووش بود یکی بیل سر شونش بود و داشت مرفت ومیومد تا بند آوو نره.

یادشون بخیر


شورکی
۱۱ دی ۹۲ ، ۱۶:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
یادش بخیر روزای جمعه (بعضی وختا)خونه ننا دعوت مشدیم(از طرف خودون)

حدودای ساعت 9 صبح دگه رسما همه مشغول کار بودن تا بره ظهر ناهار درس کنن.بچا مشغول بازی و زنا هم مشغول پخت و پز.

ظهر ننه یکی سفره گنده  از تو کمد چوغی اتاق در میورد و پهن مکرد که هنوز بوی پلاستیک نو مداد با عکسای چلو کباب و دیسای برنج و بشقابای سبزی و سرویسای قاشق چنگال استیل براق .

البته ناهار ما آوو گوشت بود با نون خشک ولی تو اون شور شوق مزش از چلو کبابای نقش بسته تو سفره بهتر بود

ولی حالا چطو؟

ننه بی چاره بعد یکی هفته تنهایی و نیومدن بچا ناهار درس مکنه و هزارتا زنگشون مزنه تا تشریف بیارن حالا بشرطی که واش هم قهر نباشن و مشکلی نباشه سر ناهار خوردن میان مشینن سر سفره

ولی همه چشاشون تو موبایل و لب تاپه .یا دارن بلوتوث مبینن یا دارن با ویچت و تانگو و وایپر وخت مگذرونن .

با هر کی حال واحوال مکنه سرسری جواب مده .هیشکه حوصله گف زدن نداره

بیچاره ننه اقه زحمت کشیده تا رونخ کنه و با بچا گف بزنه ولی در عمل هف هشتا مجسمه میان با غذای خورده ونخورده نیم سات مشینن ومرن

شورکی
۱۰ دی ۹۲ ، ۱۹:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
همه ما یوختایی تو روز مریم تو فکر و حالتی خاصی بخود مگیریم.

بعضیا انگشت تو بینی مکنن وموشگ ببینی در میارن

بعضیا ..ایه ممالونن

بعضیا یخره وخت زل مزنن یکی گوشه اتاق

یوختایی هم واش خود گف مزنن

بعضیا ...ون مخارونن

شما چکار مکنید؟ حواسدون بوده؟

شورکی
۰۷ دی ۹۲ ، ۲۲:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر
تا حالا شده بعد یک عمری پنوم کاری دسدون رو بشه.

اصن حالت خشی نید .اون هفته ای بره من اتفاق اوفتید

بماند که چقدر آدم باس دوراغ بگه تا درسش کنه و دوباره اقدری حافظش خوب باشه که یادش نره

من دگه سعی مکنم روراس باشم یا حداقل جوری زندگی نکنم که به غلط کردن بیوفتم

خیلی  مشکله من خو تا حالا نتونسم

خیلی مشکله آدم ماسک ریاکاری رو صورتش ور داره.خیلیا تو زندگی فقط دارن نقش بازی مکنن

خودمونیم شما چطوری؟واقعا همونی که هسی هسی؟

شورکی
۰۴ دی ۹۲ ، ۰۵:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۶ نظر
دیدم همه دارن بره هم اس ام اسای خش مدن منم گفتم کم نیورده بشم یکی صفحه پر اینا مذارم برید حالش ببرید

شورکی
۳۰ آذر ۹۲ ، ۲۱:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۵ نظر
خوش بحال بچگای حالایی که وختی موخان برن مدرسه سرویس خش دارن میاد تا دم در خونه ورشون مداره مبره تا دم مردسه یا کودکسان.

زمون ما خو صب واش تیپا مرفتیم و واش تس برمگشتیم

شورکی
۲۷ آذر ۹۲ ، ۲۱:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر
یاد اوختا به خیر . همه دور همه بودن .

امرو همه کنار هم هستن ولی با هم نیستن. از بچه تو قنداق تا پیر مرد 120 ساله در حال موبایل و لپ تاب بازی و اس مس و ویچت.

اون یکی هم داره گل کانالای تلوزیون ور مره تا ببینه تو این قسمت "حریم سلطان"اون زنکوگ چطور پوس باقیا رو مکنه......

همه تو خود هسن. دگه از حرف و صحبتای قدیم خبرایی نید
کلا یادش به خیر
شورکی
۲۴ آذر ۹۲ ، ۱۹:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر
یکی از سوالایی که وقتی ازم پرسیده مشد سعی مکردم نشنوم و صحنه رو با آرامش ترک کنم :

...اوو کتری جوش اومده ؟؟؟؟
لامسب عواقب بعدی ناجوری داره !
غوری رو باید مشوسی ...
چایی رو دم بکنی ...
صبر کنی رنگ پس بده ...
یکی سینی چایی بریزی به تعداد همه افراد خونواده ...

دو سه تا قندون پیدا کنی بیاری اگه قند توش نبود

بری دسمال قند چینی پیدا کنی کله قند تکه پاره کنی قند بچینی
اوووووووووووهک ..... اصن مسیر زندگی آدم عوض میشه

شورکی
۲۴ آذر ۹۲ ، ۱۷:۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر