دلنوشته های یک شورکی

در اینجا مطالبی درباره خودم روزگار خوش گذشته واینده و هر چیزی که خوشم بیاد منویسم
فعلا که از اینجا خیلی خوشم اومده تا ببینیم بعدا چطو مشه برای ارتباط راحت تر می تونید به این آیدی تلگرام پیام بدین hd3094@

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۲۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۰۵ خشم

پربیننده ترین مطالب

  • ۲۷ خرداد ۹۲ ، ۱۶:۴۴ سرکش
  • ۰۵ آبان ۹۴ ، ۱۱:۲۶ عکس 1

آخرین نظرات

  • ۴ تیر ۹۹، ۱۲:۰۶ - علی دهقانی شورکی ok

۵۱ مطلب در آذر ۱۳۹۱ ثبت شده است

شورکی
۰۷ آذر ۹۱ ، ۱۶:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

قند خون مادر بالاست

دلش اما همیشه  شور  می زند برای ما


اشک‌های مادر , ...مروارید شده است در صدف چشمانش

دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مروارید!

حرف‌ها دارد چشمان مادر ؛ گویی زیرنویس فارسی دارد

دستانش را نوازش می کنم

داستانی دارد دستانش

 

شورکی
۰۷ آذر ۹۱ ، ۱۶:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
تازگیها وقتی دارم مطالعه مکنم حواسم پرت مشه نمدونم چرا؟سه تا خط که خوندم حواسم مره تو هزار تا چیز دگه.خیلی پرش افکار دارم .چطور چک آخر برج پاس کنم-فلانی دیروز چرا اون حرفو زد-اگه بخوام ماشینم رو عوض کنم چقه پول کم میارم-فلانی چرا دیروز باد خود کرده بود-یوقت مبینم دوتا صفحه خوندم ولی هیچی نفهمیدم خوندن کتاب برای من شده رویا.برا خوندن متنهای اینترنتی این مشکلو ندارم علت چیه خدا داند
شورکی
۰۶ آذر ۹۱ ، ۲۳:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید:
نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند.
کشیش گفت:
بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم.
خوک روزی به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن می گویند و تصور می کنند تو خیلی بخشنده هستی. زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر می دهی.
اما در مورد من چی؟ من همه چیز خودم را به آنها می دهم از گوشت ران گرفته تا سینه ام را. حتی از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاک کن درست می کنند. با وجود این کسی از من خوشش نمی آید. علتش چیست؟

می دانی جواب گاو چه بود؟
جوابش این بود:
شاید علتش این باشد که"هر چه من می دهم در زمان حیاتم می دهم

منبع

 

شورکی
۰۶ آذر ۹۱ ، ۱۸:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
برای آن ۱۲،۱۳ ساله‌هایی که شناسنامه‌ها با خیسی آب حوض و اشک مادر جعل کردند که سنشان از قانون اعزام به جنگ بزرگتر شود، نمی‌دانستد با رفتنشان بزرگیشان هفت یا هشت سال که هیچ سال‌ها و قرن‌ها روی این خاک می‌ماند.
برای مادرانی که توقعشان در حد دیدن یک تکه استخوان فرزندشان پایین آماده‌است.
برای لحظه‌ای که عدد ۴ فرزند شهید یک پدر را در ذهنم نتوانستم جا بدهم.
برای گلابی که همیشه از سنگ قبر می‌جوشد.
برای یادآوری به نسل سر درگم خودم.
برای سرفه‌هایی از کرخه تا راین.
برای عامل اعصاب.
برای اسم مبهم یک جاوید الاثر.
دقیقه کم است؛ باید سال‌ها با همین بغض سکوت کرد

 

شورکی
۰۶ آذر ۹۱ ، ۱۷:۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

من در موردش قضاوت نمی کنم.قضاوت با شما(از یک ایمیل دریافتی)

چند وقت پیش توی تهران، توی حسینیه ای منبر میرفتم، یه جوونی اومد نزدیک سی سالش. گفت حاج آقا من با شما کار دارم. گفتم بنویس، گفت نوشتنی نیست. گفتم ببین منو قبول داری؟ گفت آره. گفتم من چند ساله با جوونا کار میکنم، کسی که نتونه حرفشو بنویسه بعدشم نمیتونه بگه. یک و دو و سه و چهار کن و بنویس. گفت باشه.

فرداشب که اومدیم، یه نامه داد به ما، من بردم خونه، نامه را که خوندم دیدم این همونیه که من در به در دنبالش میگشتم.

شورکی
۰۶ آذر ۹۱ ، ۱۷:۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر

دخترها وپسر ها بعد از ازدواج

شورکی
۰۳ آذر ۹۱ ، ۱۷:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
” خدایا ” تو را عاشق دیدم و غریبانه عاشقت شدم
تو را بخشنده پنداشتم و گنه کار شدم
تو را وفادار دیدم و بی وفایی نمودم ولی هر کجا که رفتم سرشکسته بازگشتم
تو را گرم دیدم و در سردترین لحظات به سراغت آمدم

اما…

تو مرا چه دیدی که همچنان بخشنده و توبه پذیر و مشتاق بنده ات ماندی ؟

شورکی
۰۳ آذر ۹۱ ، ۰۵:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

شورکی
۰۲ آذر ۹۱ ، ۱۶:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
دلیل تنهاییم را تازه فهمیدم
وقتی محبت کردم و تنها شدم ،
وقتی دوست داشتم و تنها ماندم
دانستم
باید تنها شد و تنها ماند تا ” خدا ” را فهمید . . .
شورکی
۰۱ آذر ۹۱ ، ۱۵:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر