دلنوشته های یک شورکی

در اینجا مطالبی درباره خودم روزگار خوش گذشته واینده و هر چیزی که خوشم بیاد منویسم
فعلا که از اینجا خیلی خوشم اومده تا ببینیم بعدا چطو مشه برای ارتباط راحت تر می تونید به این آیدی تلگرام پیام بدین hd3094@

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۲۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۰۵ خشم

پربیننده ترین مطالب

  • ۲۷ خرداد ۹۲ ، ۱۶:۴۴ سرکش
  • ۰۵ آبان ۹۴ ، ۱۱:۲۶ عکس 1

آخرین نظرات

  • ۴ تیر ۹۹، ۱۲:۰۶ - علی دهقانی شورکی ok

۶ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

تو فکر بود که چشماش سیاهی رفت
سرش خورد زمین و ...
بعد چند لحظه با نسیم خنکی بیدار شد. احساس خوبی داشت سرش روی زانوی کسی بود. چه بوی خوبی چه عطری باغ گل محمدی ......
-سلام مادر جان .
-سلام یوسفم. انگار همه باید با بوی پیراهن گمشدشون بیدار بشن
-مادر جان بلند شو بریم
-کجا؟
-خونه مهدی. برات خیلی تدارک دیده چند روزه که منتظره
- خیلی موخام بیام خودم هم مونده شدم ولی بابا تنها هد باس برم.  دلش بند مشه ما خودون همیرو دلون مگیره وقتی من نباشم خو دگه یگبار مشه
-مادر جان غمت نباشه بابا کارش درسته
-نه من باس برم .پیش مهدی بوگو حداقل امشو بیاد تو خو بابا دلوش خش مشه
-مادر جان چند وقتی مشه که خبر کردن قراره شما بیایید .وگرنه من اقدر اصرار نمکردم.دستت بده من بوگو یا علی بلند شو
-من خو دلم بند بابا رضا هد اگر نه از خدام بود
یوسف نگاهی به بالا مندازه.انگار که این کار من نیست کسی دگه باید بیاد
مادر همچنان داره به بابا رضا فکر موکونه که دستای لاغرش رو تو دست آشنایی مبینه همون دستی وقتی موخاست بره جبهه براش تکون داده بود
نگاهش رو برگردوند و شهید مهدی دهقانی رو پشت سرش دید
-مادر جان شما نیومدی من اومدم بلند شو همه منتظرند
مادر زبونش بند اومد دگه نمشد رو حرف مهدی حرف زد .لباس جدیدش رو بر کرد و همراه مهدی رفت...


شورکی
۲۹ مهر ۹۳ ، ۱۱:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر


شورکی
۲۸ مهر ۹۳ ، ۱۰:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

اینا کجا زندگی موکنن .
 همش فوتوشاپه!!!!!!
تو این دوره زمونه کی پروای این کارا داره زن برو دنبال زندگیت!!!!

نظر شما چچیه؟
من اصلا حرفی ندارم


 
شورکی
۲۳ مهر ۹۳ ، ۱۴:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 مهدی را بدرقه کرد برای جبهه و وسال 61 گفتند پسرش همنشین ملائک شده

یوسفش طلبه شد و سرباز امام زمان .عصای دستشان بود .

خدا گلچینش کرد تا همنشین برادر شهیدش شود

تنها ماند و شد...

مادر شهید

مادر داغدیده

پرستار شوهر

دیروز سرش گیج رفت و افتاد و الان در حالت کما

اگر خودمان را مدیون این خانواده ها می دانیم دستی بالا ببریم و "امن یجیب"




شورکی
۱۸ مهر ۹۳ ، ۲۲:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۵ نظر

ادم متونه در عین حالی که از نظر فیزیکی نزدیک یگ نفر باشه ولی از نظر عاطفی فرسنگها دور باشه نمونش حال و روز امروز بعضی از ماها هد

روابط سرد و دوری های عاطفی.

خیلیا حال و حوصله گف زدن ندارن

بیشتر نگاها تو موبایل وکامپیوتره و خاطرات خوش گذشته تو عکسای قدیمی مرور مشه

همش صحبت یادش بخیره

جایگزین دور هم نشسن ها و خونه هم رفتنا داره مشه چت کردن و برنامه های موبایل

اگه یروززی همچین اتفاقی تو شورک خودون اوفتید پری تعجب نکنید



شورکی
۱۵ مهر ۹۳ ، ۱۱:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

دوستان تازگیا بخاطر یکی مساله چک وسفته و اینا خیلی ذهنم درگیره و اصلا راه نمده تا در مورد گودزیلا فکر کنم انشالله بزودی دست بکار مشم

برام دعا کنید

شورکی
۱۴ مهر ۹۳ ، ۰۹:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر