در اینجا مطالبی درباره خودم روزگار خوش گذشته واینده و هر چیزی که خوشم بیاد منویسم فعلا که از اینجا خیلی خوشم اومده تا ببینیم بعدا چطو مشه برای ارتباط راحت تر می تونید به این آیدی تلگرام پیام بدین hd3094@
تلفن همراه پیرمردى که توى
اتوبوس کنارم نشسته بود زنگ خورد..پیرمرد به زحمت تلفن را با دستهاى لرزان
ازجیبش درآورد،هرچه تلفن را در مقابل صورتش عقب و جلو کردنتوانست اسم تماس
گیرنده را بخواند...رو به من کرد و گفت،ببخشید ، چه نوشته؟گفتم نوشته،"همه
چیزم"پیرمرد: الو، سلام عزیزم...یهو دستش را جلوى تلفن گرفت و با صداى آرام
ولبخندى زیبا و قدیمىبه من گفت،همسرم است...♥
دست های کوچکشبه زور به شیشه های ماشین شاسی بلندحاجی می رسدالتماس می کند :
آقا... آقا "دعا " می خری؟و حاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش را می گرداندو
برای فرج آقا "دعا " می کند....
یروز رفتم نون بخرم ، نونوایی خیلی شلوغ بود ! تعجب کردم ، آخه روزای
جمعه معمولاً نونواییها خلوت ترند ، بعضی ها که از مغازه بیرون میومدند
بیست ، سی تا نون دستشون بود .
زننصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به
دنبال اوگشت. شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار
زل زده بود ودر فکری عمیق فرو رفته بود و اشکهایش را پاک میکرد و
فنجانی قهوهمینوشید پیدا کرد
… در حالی که داخل آشپزخانه میشد پرسید: چی
شده عزیزم که این موقع شب اینجا نشستی؟ شوهرش نگاهش را از دیوار برداشت و گفت: هیچی
فقط اون وقتها رو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات کرده بودیم. یادته ؟!
زن که حسابی تحت تاثیر قرار گرفته بود،
چشمهایش پر از اشک شد و گفت: آره یادمه. شوهرش ادامه داد: یادته پدرت که فکر میکردیم
رفته مسافرت ما رو توی اتاقت غافلگیر کرد؟!
زن در حالی که روی صندلی کنار شوهرش مینشست
گفت: آره یادمه، انگار دیروز بود!
مرد بغضش را قورت داد و ادامه داد: یادته
پدرت تفنگ رو به سمت من نشونهگرفت و گفت: یا با دختر من ازدواج
میکنی یا ۲۰ سال میفرستمت
زندان آبخنک بخوری؟! زن گفت : آره عزیزم اون هم یادمه و یک
ساعت بعدش که رفتیم محضر و…! مرد نتوانست جلوی گریهاش را بگیرد و گفت:
اگه رفته بودم زندان، امروز آزاد میشدم!
دردها بیشمارند عشق را دود میکنند محبت را دار می زنند این است سهم کودکان ایران درد بسیار است درد تا مغز استخوان میدود اشک اما درمان نیست- به تماشا نشستن هم، غصه را کم نمی کند