برای بعضیها دیر است برای شما چی؟
برای خیلی دیر است این یادداشت؛ گرچه روزگاری که دیر نبود هم نوشتیم و گفتیم و آنها نخواندند و نشنیدند، اما برای خیلیها هم هنوز دیر نشده است. خیلیها هنوز این راه را شروع نکردهاند، خیلیها هم در ابتدای راهند و آنقدر جلو نرفتهاند که نتوانند برگردند.
شکارشده های شیشه را میگویم؛ همانها که براساس پژوهشها، دو سال پس از آغاز مصرف شیشه، از هر 10نفرشان، هشت نفر حتما میمیرند؛ همانها که گفته میشود پس از شش ماه مصرف شیشه، آسیبهای جبرانناپذیری به مغزشان میرسد و سبب ساز جنون و مرگشان میشود.
آنها نمیدانند یا باور نمیکنند که مافیای مواد مخدر از سالها پیش آنها را نشان کرده و دربارهشان مطالعه کرده است و به همین خاطر چوب حراج به شیشه زده است و آن را از کیلویی 80 میلیون تومان در اوایل دهه 80 به کیلویی دو میلیون تومان در ماههای اخیر رسانده است و برای تبلیغات دروغ دربارهاش، مثل ریگ پول خرج میکند.
همان تبلیغاتی که به ورزشکارها قول کاهش وزن سریع و انرژی بیحد دادهاند، به جوان هایی که اهل ورزش نبودهاند قول افزایش میل جنسی و شادی که همیشه در حسرتش بودهاند و به زنها و دختران جوان قول مانکن شدن را.
همان تبلیغاتی که روزگاری در خلأ اطلاعرسانی و اعلامخطر، به باشگاههای ورزشی و آرایشگاهها هم رسید و در گوش مشتریهای آینده شیشه دروغ گفتند که این ماده اعتیاد آور نیست و میتواند جای مخدرهای خطرناک دیگر را بگیرد؛ همان تبلیغاتی که به مشتریهایشان چشم بند زدند تا جان کندن مصرفکنندگان کهنه کار شیشه را نبینند.
ما سالهاست درباره شیشه مینویسیم و هشدار میدهیم، به شما گفتهایم که جنون و بد بینی میآورد و به همین دلیل معتادانش، خبرسازهای صفحات حوادث روزنامهها میشوند، به شما گفتهایم که هنوز روش درمانی معینی برای درمانش وجود ندارد و شیوه ماتریکس (شیوه درمانی بر پایه تغییر سبک زندگی با هدف ایجاد تغییرات رفتاری معتادان در طولانی مدت) نیز که در خیلی از مراکز ترک اعتیاد استفاده میشود، منطبق بر مشابه استانداردش که در کشورهای دیگر به کار میرود نیست، ما به شما خیلی از حقایق را گفتهایم، اما....
شیشه بیداد میکند، شکارهایش را دیوانه میکند، رنج میدهد و میکشد. ما هشدار می دهیم، میگوییم، مینویسیم، فریاد میزنیم، برخی میشنوند و خیلیها هم نمیشنوند، اما میدانید نکته غمانگیز کجاست؟ خیلی از آنهایی که شکارهای بالقوه شیشه محسوب می شوند، اصلا اهل روزنامه خواندن نیستند و صدای ما به گوششان نمیرسد و هشدارهایمان را نمیبینند و بیخبر میمانند و به همین خاطر است که میگوییم حالا دیگر به جایی رسیدهایم که باید هشدارهای مربوط به شیشه را از صفحات روزنامهها و خبرگزاریها بیرون بکشیم و به اندازه خیلی از اخبار زرد که هر روز و هر ساعت از دهانها به گوشها و از گوشها به دهانها میرسند، تکرارشان کنیم.
فکرش را بکنید اگر هر کدام از شما که این یادداشت را میخوانید به خطر را به سایرین گوشزد کنید، امروز هزاران هزار هشدار رد و بدل میشود؛ هزاران هزار هشداری که شاید یکیشان، زندگی جوانی را عوض کند.