دلنوشته های یک شورکی

در اینجا مطالبی درباره خودم روزگار خوش گذشته واینده و هر چیزی که خوشم بیاد منویسم
فعلا که از اینجا خیلی خوشم اومده تا ببینیم بعدا چطو مشه برای ارتباط راحت تر می تونید به این آیدی تلگرام پیام بدین hd3094@

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۲۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۰۵ خشم

پربیننده ترین مطالب

  • ۲۷ خرداد ۹۲ ، ۱۶:۴۴ سرکش
  • ۰۵ آبان ۹۴ ، ۱۱:۲۶ عکس 1

آخرین نظرات

  • ۴ تیر ۹۹، ۱۲:۰۶ - علی دهقانی شورکی ok

تاستان خود را چگونه گذرانده اید

چهارشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۲، ۰۹:۱۰ ب.ظ
"مدرسه ها وا شده "مسخره ترین وعذاب آورترین شعر تو دوران مدرسه.

ماه مهر شروع شده و باس برم مدرسه.اولین موضوع انشاء هم همیشه این بود"تابستان خود را چگونه گذرانده اید"

همیشه یک صفحه در باره این موضوع منوشتم.تقریبا شبیه این:

-تابستان امسال همراه با خانواده به زیارت امام هشتم رفتیم .وقتی وارد حرم شدیم عطر خاصی مشام را نوازش میداد.از بازارها و اماکن دیدنی مشهد مقدس هم دیدن کردیم.پس از آن به شهرهای شمالی هم رفتیم و مناظر طبیعت لذت بردیم .درختان سر به فلک کشیده  ودریا زیبا ...

اما واقعیت این بود که کل سه ماه تابستون یا زورکی مبردنون ملا یا بنایی.بیشتر وقتا با بچا داشتیم تیله بازی و تفنگ بازی مکردیم.

بعدالظهرا معمولا فوتبال تو کوچه های گرت وخاکی.دوساعت از کل روز هم تو صف نونوایی کاظم سپری مشد که بیشتر شبیه رینگ بوکس و کشتی کج بود

۹۲/۰۶/۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
شورکی

نظرات  (۵)

من عاشق خواب صبح بعد از نماز هستم یادمه کل تابستون صبح ها تا ساعت 11میخوابیدم و به خاطر اینکه دختر کوچیکه بودم همیشه نازم خریدار داشت و هنوزم داره ها.....و ععصر ها هم نمیرفتم بیرون چون معتقد بر این بودم که پوستم میسوزه هیچ غمی نداشتم و اصلا دوست نداشتم با دختران دیگه بازی کنم بیشتر تنهایی رو دوست داشتم و موقع انشاء هم دروغ نمیگفتم و الان چندین سال گذشته یه جورایی فرق کردیم پوستمون..... به قول خودمون سبزه شدیم و کلی با دخترا دوست شدیم اما ..............
هنوزم هم همینه :|
سلام
یادم هستش سال 73 یا 74 بود
تو مدارس در اصطلاح ثبت نام کلاس های قران میکردن برا توستون اونم تو پایگاه بسیج پایین تو میدون پایین
هر نفر 300 تومان و 6 بار استخری که 300 نفر میریختن توش
و 1 اردو که با مینی بوس اونم 50 نفر تو یکیش میبردن اشنیز بالا و همه با شورت وتنبون میرفتن تو استخرش و منتظر که ظهر بشه و کباب بیارند
و یک زمین فوتبال پشت پایگاه بود پر خار که روز اول باید خارها بزنند و بعدش بازی کنند که 50 تا 70 نفر میریختن اونجا و دعوا بود همیشه
عجب دوران بدی بود خدایا دیگه اونروزا بر نگرده
۲۱ شهریور ۹۲ ، ۱۷:۳۵ بچه روانشناس
سلام ماهم تابسونا مرفتیم کلاس قران و اخر شهریور مبردن کوه و مثلا اردو ولی تو انشا الکی نمنوشتیم که رفتیم مشهدبقیه روز هم خونه همسایامون مرفتیم و ... با بچه ها مادر بازی و خاله بازی مکردیم هههههههی یادش بخیر

پاسخ:
پاسخ:
یادم باشه در مورد اردوهای تابستونی خاطره بنویسم
۲۱ شهریور ۹۲ ، ۰۲:۵۶ عباسگ همسیا
بچه همسیه .هنوز خوب بوده که توپیرت نمبردیدد در دکون نجاری کنی .ما خو همش ماسن بیگاری پیرون مکردوم چه توستون وچه بعد توستون

پاسخ:
پاسخ: وقتی از ملا فرار مکردیم بابا گیرون منداخت وبعد نوازش مبردون دکون پروانگای توی در چویی درست کنیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی