دعای خیر پدر(بیاد همه اون پدر هایی که الان نیستن)
پسر کنجکاو ولی نا امید، جعبه را گشود و در آن یک انجیل زیبا ، که روی آن نام
او طلا کوب شده بود،یافت . با عصبانیت
، فریادی بر سر پدر کشید و گفت
: با تمام مال و دارای که داری ، یک انجیل
به من می دهی ؟ کتاب مقدس را روی میز گذاشت و پدر را
ترک کرد . سالها گذشت و مرد جوان در کار و تجارت موفق شد . خانه زیبایی داشت و خانواده ای فوق العاده . یک روز به این فکر افتاد که
پدرش ، حتما خیلی پیر شده و باید سری
به او بزند . از روز فارغ التحصیلی دیگر او را ندیده
بود. اما قبل از اینکه اقدامی بکند ، تلگرافی به دستش رسید که خبر فوت پدر در آن بود و حاکی از این بود که پدر تمام اموال خود را به
او بخشیده است . بنابراین لازم بود
فورا خود را به خانه برساند و به امور رسید گی نماید .
هنگامی که به خانه پدر رسید ، در قلبش احساس غم و پشیمانی کرد . اوراق و کاغذ های مهم پدر را گشت و آنها را بررسی نمود و در آنجا
، همان انجیل قدیمی را باز یافت در
حالی که اشک می ریخت انجیل را باز کرد و صفحات آن را
ورق زد و کلید یک ماشین را پشت جلد آن پیدا کرد . در کنار آن ،یک برچسب با نام همان
نمایشگاه که ماشین مورد نظر او را داشت ، وجود داشت . روی برچسب تاریخ روز فارغ التحصیلی اش بود و روی آن نوشته شده
بود : تمام مبلغ پرداخت شده است .
چند بار در زندگی دعای خیر فرشتگان و جواب مناجات هایمان را
از دست داده ایم فقط برای اینکه به آن صورتی که انتظار داریم رخ نداده اند