دعا
جمعه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۱، ۰۷:۰۰ ق.ظ
کنارش رفتم و خواستم دعایی کند برای امشب!!!
سرش را بالا گرفته و در این روزهای قدر اینگونه دعا می کند:
خدایا این بنده شرمسار از گناه که بندگیت نمی کند !
تو که خدا هستی برایم خدایی کن! و تقدیر مرا آنچنان رقم بزن که باز
هم در پیشگاهت شرمنده عصیانگریم نباشم.
برای رسیدن به تو باید از مرز بگذرم. آنقدر کافرم که به غیر از
گناه نمی بینم و به ایمان نمی رسم . آخر می دانی: اینجا ایما نمان بو
می دهد .میدانم که اشکال کار هنوز از این"خـــــــــود ِ " لعنتی ست.
چه خدای عاشقی که گناه می خرد و بهشت می فروشد
و ناز بنده می کشد.با عشق به تو پای در این میهمانی مینهم، چرا
که نمیخواهم تجربهٔ شیرین آسمانی شدن را از دست دهم.
پس در این روزها بر بال ملائک مینشینم و به سوی تو پرواز میکنم.
باشد تا در رحمتت را به سویم بگشایی.
سرش را بالا گرفته و در این روزهای قدر اینگونه دعا می کند:
خدایا این بنده شرمسار از گناه که بندگیت نمی کند !
تو که خدا هستی برایم خدایی کن! و تقدیر مرا آنچنان رقم بزن که باز
هم در پیشگاهت شرمنده عصیانگریم نباشم.
برای رسیدن به تو باید از مرز بگذرم. آنقدر کافرم که به غیر از
گناه نمی بینم و به ایمان نمی رسم . آخر می دانی: اینجا ایما نمان بو
می دهد .میدانم که اشکال کار هنوز از این"خـــــــــود ِ " لعنتی ست.
چه خدای عاشقی که گناه می خرد و بهشت می فروشد
و ناز بنده می کشد.با عشق به تو پای در این میهمانی مینهم، چرا
که نمیخواهم تجربهٔ شیرین آسمانی شدن را از دست دهم.
پس در این روزها بر بال ملائک مینشینم و به سوی تو پرواز میکنم.
باشد تا در رحمتت را به سویم بگشایی.