دووره ماس و آرامش
-پسرم ٬پسر گلم ٬پاشو ٬پاشو مامان برات صبحونه آماده کرده
نیم غلطی تو لاف مزنه و من من کنان:بذا بخوابم مامان خوابم میاد
-عزیزم مدرست داره دیر میشه بلند صبحونتو بخور تا با(ماشین مدل بالا)برسونمت مدرسه٬ مامان قربونت بره
-نمی خوام
و دوباره پتو رو مکشه رو کله.و گل پسر قصه ما ساعت 10 از خواب پا میشه و زندگی شروع میشه
و اما سال -1371 -ساعت چهار و چهل وپنج دقیقه صبح -تابستان (آخ که چقه خو مچسبه)-وخین پسرا وخین اوفتو داره در میاد بلن شو نماز قضا شد
-خووووم میاااد
مادر نگرانه و دوباره
-بلن شو مااااااااما -دوباره پروام نیدخو پییر میاد سر وصدا مکنه
وخین میشا دارن صده مدن٬باس بری شیر هم بسونی حالا خلاص مشه
بی اعتنا به مادر دوباره مخوابم
نیم دقیقه بعد پییر با صدای فوق سنگین
-کره خر پدسسگ چرا بلند نمشی چقه باس صداد بزنن
و در چشم بر هم زدنی لاف رو از روم پرت مکنه اوراسه.حالا تصورش رو بکنید یک نوجوون اول صبح با تمون خطخی٬ زیر لاف چه وضی داره.
سریع بصورت سینه خیز مرم طرف مسترا تا خودمو جمعو جور کنم
نماز در حالت خواب وبیداری وبا صدای کم وزیاد خونده مشه فقط به نیت اینکه پییر بفهمه نماز خونده.
دوباره مرم طرف لاف که مادر یکی دوه(دبه پلاستیکی) مندازه تو بغلوم
-دوباره خوابیدی ؟زودی برو خونه غلومزا تخ کش شیر بسون تا خلاص نشده
هوا هنو گرگ و میشه که را میوفتم برم .وختی مرسم اونجا مبینم عباسگ همسیا در خونه غلومزا نشسه سر گذاشته سه کنج دیفال و خو رفته .یکی تیپا مزنم در کون عباسگ مرم اوراتر عباسگ چش وا مکنه و دو سه تا فحشای بی تربیتی مده و بعدش بلن مشه تمبون خاکیش متفونه.
-عباسا کی اومدی؟
-نیم ساعته دیدم در بسه همینجوگ خو رفتم
در خونه رو مزنم حاجی زینب در وا مکنه یکی پیرهن آبی واش گلای گنده برشه. دوتایی مریم تو دلیزه ظرفاوون مسونه تا بره شیر توش کنه بیاره .ما هم از فرصت استفاده مکنیم داریم گل موتور غلومزا ور مریم که یهو سر مرسه
-چکا مکنید ؟نکنه شما بودید دیرو چپخگ موتول در آوردید؟
عباسگ در سه ثانیه اشکش در میاد و واش گریه مگه بخدا من نبودم این بچه بود.غلومزا هم یکی تس مزنه پس کله ماشین شده من.اشک تو چشام مدووه وواش آسین اشکام و سر بینیم پاک مکنم .عباسگ نیشش وازه
حاجی زینب ظرفامون مده و دو تایی مییم در.
فکر انتقام به سرم زده.سرپایی ام در میارم مکنم گل دسام.یکی مشته خاک ور مدارم مرم کنار عباسگ مریزم تو دووش و فرار .عباسگ داره بالا وپائین مپره و گریه و ...
نفس نفس زنون مرسم در خونه و خوشحال از انتقام گیری مرم تو خونه .پییر تو دهیزه داره کاه تر مکنه بره گوسفندا .نیم نگاهی به من مکنه و سکوت.
- این چه وضعیه؟
-کدوم وض؟
یک نیم نگاهی به خودم کردم فهمیدم همه پیرن و تمونم تر و بود آخه یادم رفته بود در دووه سفت ببندم
سرم بالا کردم دیدم بابا داره میاد طرفم....