عید فطر :: دلنوشته های یک شورکی

اینم اخریش هوف ولی خداییش پوستون کنده شد شدیم مثل هفتا گو لاغر رود نیل . اما غمون خو نید یک روزه مشیم اندازه همون هفتا گو چاق انگار ازقحطی اومده باشیم

۰۵ مرداد ۹۳ ، ۱۰:۳۳

نسترن

جالبه حرفاتون منم یه چیزی بگم؟

ما بچه که بودیم سن تکلیف که هیچی کلاس اول که مرفتیم باسی چادر سرکنیم اونم چه چادری مادرون میومد چادرای کهنه خودش برمداشت و نصفیش مچیند و مشد اندازه ما یخره وصله داشت و یخره نخش در زده بود تازه اقه دلون هم خش مشد که چادرگ رنگی سر کردیم فرداش مرفتیم مدرسه و اقه قر و فیس در مکردیم که چادر داریم!

ولی حالا تا کلاس چهارم خو همیرو کله برنه بچگا مدون اینور و اونور فقط بره نمازشون چادر دارن انگار فقط خدا نامحرمه!!! تازه چادر نمازشون اقه سفید وخوشگل یخره گل گلشه یخره ربان یخره گلدوزی که این بچه خاطر چادر خوشگل یکی نمازگ بخونه...

چی بودیم و چی شدیم! من فک مکنم این مدل مادرا اصلا نمشه اسم مادر روشون گذاشت ! مگه حضرت فاطمه ایرو بوده که ما ایرو هسیم؟؟؟ ما چطور مسلمونی هسیم که داریم بچامون ایرو تربیت مکنیم؟ چرا این مادرا حالیشون نیس فردا پس فردا که بچشون بزرگ شد و گناهکار شد یقه اونا مگیرن که تو مسئولش تربیتش بودی چرا اینطوری تربیتش کردی!

فک مکنن خیلی هنر مکنن یا خیلی باکلاسی هه که بچشون از حالا ساپورت پا کنن و کله برنه بپرن تو کوچه در حالی که به سن تکلیف رسیده با پسرگا بازی کنه.....

ولی ما چطور بودیم؟؟؟خدارحمت کنه مادرای قدیم که این چیزاشون خیلی خوب بود و شخ و سفت هادر ایمان بچوگاشون بودن

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

نام *

پست الکترونيک

سایت یا وبلاگ

پیام *

شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

یا ، یا ، ، <strike> یا <s>، ، ، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، ، ، <a href="" title="">، ، <div align="">

کد امنیتی *

ارقام فارسی و انگلیسی پذیرفته می‌شوند

نظر بصورت خصوصی ارسال شود

پست الکترونیک برای عموم قابل مشاهده باشد

دلنوشته های یک شورکی

دلنوشته های یک شورکی

خلاصه آمار

کلمات کلیدی

قدیم

موبایل

فضای مجازی

رنجش

پسر شجاع

مویابل

همسیه

بایگانی

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

پیوندها

عید فطر

نظرات (۴)

ارسال نظر