نیک وبد -عیسی و یهودا
کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می آورد
که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند. نقاش پس از روزها جست و جو , جوان شکسته و ژنده پوش مستی را در جوی آبی یافت. به زحمت از
دستیارانش خواست او را تا کلیسا
بیاورند , چون دیگر فرصتی بری طرح برداشتن از او نداشت. گدا را که
درست نمی فهمید چه خبر است به کلیسا آوردند، دستیاران سرپا نگهاش داشتند و در همان وضع داوینچی از خطوط بی تقوایی، گناه و
خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند،
نسخه برداری کرد.
وقتی کارش تمام شد گدا، که دیگر
مستی کمی از سرش پریده بود، چشمهایش را باز کرد و
نقاشی پیش رویش را دید، و با آمیزه ای از شگفتی و اندوه گفت: "من این تابلو را قبلاً دیده ام!" داوینچی شگفت زده پرسید:
کی؟! گدا گفت: سه سال قبل، پیش از آنکه همه چیزم
را از دست بدهم. موقعی که در یک گروه همسرایی آواز
می خواندم , زندگی پر از رویایی داشتم، هنرمندی از من دعوت کرد تا
مدل نقاشی چهره عیسی بشوم!
"می توان گفت: نیکی و بدی یک چهره دارند ؛ همه چیز به این
بسته است که هر کدام کی سر راه انسان قرار بگیرند."
پائولو کوئیلو