همزیستی
-خودت برو من دستم بنده دارم ایمیلامو چک می کنم
-آخه خانم من ازسر کار اومدم خسته ام..
-مگه من خسته نیستم من زحمت نکشیدم ؟صبح زود (ساعت 10) که بلند شدم تا حالا همش استرس واضطراب .آخه هیچکدوم از مطلبام تو فیسبوک لایک نخورده اعصابم خورده ولم کن چی از جونم می خوام مگه کلفت آوردی تو این خونه. الو بابایی بیا منو از دست این جلاد نجات بده.........
هفته بعد دادگاه خانواده و طلاق
و این داستان زندگی زنان ومردان جهش یافته امروزیه.که هیچ کدومشون زن یا مرد نیستن.
و حالا همین ماجرا 40 سال پیش در چنین روزی
-ماما پییر رسید سرکوچه حالا چکا کنم
-یا حرضت عباس .اکبرا پیش پییر نگی دوباره شلغم پختیم مکشدم
-خیلا خب
درب دو لنگه چوبی بزرگ وا مشه مردی با سر صورتی پر کاه سوار برخر در حالی که با دسته بیل هل در مده وارد مشه.سکوت یر خانه حکم فرماست.صبح چیزی نخورده و رفته صحرا وحالا با دل گشنه برگشته
اکبر با دیدن پدر غضبناک و خسته هل می شود و
-بابا بابا ما امروز شلغم نپختیم
دوزاری پدر میوفته .به طرف مدبخ مره و برای تشکر از همسرش چنتا زنجیر رو کونش مزنه .زن شروع به گریه مکنه
و دوباره کتک موخوره به خاطر اینکه چرا بعد از کتک اولی گریه کرده
سالها بعد از اون دوره و زمونه نا خش از آغبابا پرسیدم آخه چرا اقه خشونت.چرا اقه ننگ وناخش بودی ؟اونم مگفت "مدبخ خالی گربه دیوونه توش در میاد"
بنوعی راس مگفت .شما اگه روزه باشی وسطای روز دگه حوصله خودتم نداری حالا حساب کن زندگی های قدیم با هف هشتا بچه اونم با روزگار نیمه قحطی اوندوره.
آغبابا و ننه از هم طلاق نگرفتند و به فاصله یکماه از هم دگه بعد چند دهه زندگی رفتند به دیار باقی.
دقت کردین که ما ملت هیچ وقت تعادل تو زندگیمون نید نه به اون زمون که کتک جزء یکی از وعده های غذایی مهم خونه بود نه به حالا که بخاطر جمع کردن سفره یا مسائل اخلاقی یا "منو درک نمی کنی که نمی بریم فلان جا".....زندگی رو جهنم مکنن
بنظر شما یک زندکی مشترک خوب چطوره؟
ماندلا گفت میبخشم اما فراموش نمیکنم.....به نظر شما این زنانی که در قدیم و الان مورد ظلم قرار گرفتند و مردند آیا بخشیدند و فراموش کردند؟هرگز!!!!