دلنوشته های یک شورکی

در اینجا مطالبی درباره خودم روزگار خوش گذشته واینده و هر چیزی که خوشم بیاد منویسم
فعلا که از اینجا خیلی خوشم اومده تا ببینیم بعدا چطو مشه برای ارتباط راحت تر می تونید به این آیدی تلگرام پیام بدین hd3094@

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۲۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۰۵ خشم

پربیننده ترین مطالب

  • ۲۷ خرداد ۹۲ ، ۱۶:۴۴ سرکش
  • ۰۵ آبان ۹۴ ، ۱۱:۲۶ عکس 1

آخرین نظرات

  • ۴ تیر ۹۹، ۱۲:۰۶ - علی دهقانی شورکی ok

۲۷ مطلب در دی ۱۳۹۱ ثبت شده است

اگر شما الان بفهمی چند روز دیگه بیشتر زنده نیستی وفرصتی نداری چکارمیکنی؟حلا بگذریم از افسوس کارایی که نکردیم ولی اون چیزی که خیلی ذهنمون رو درگیر میکنه جبران خسارت از کسانی که بهشون بدهکاریم .بدهکار عاطفی مالی زبانی...

راستی آیا ما شجاعت اینو داریم که بریم از اونی که چند ساله رنجوندیمش و می خواد سر به تنمون نباشه عذر بخوایم.

امروز جرات اینو داریم بریم به یه نفر که یه بلایی سرش آوردیم وخودش خبر نداره کار ماست واقعیتو بگیم .من که شجاعتشو ندارم (فعلا)ولی فرصت داره تموم می شه

ولی یه راه وجود داره .من سعی می کنم از امروز چیزی به اون خسارتها اضافه نکنم شاید این خودش یک قدم بزرگ باشه تا بخدا بگم "خدایا من دارم سعیمو می کنم تو هم سخت نگیر "

از امروز سعی کنم یکی از از خطاهای گذشتمو جبران کنم فقط یکی .مثلا از برادر کوچکترم بخاطر اینکه چند سال پیش سرش داد زدم عذر بخوام این شاید کم باشه ولی شروع یک کار بزرگه


شورکی
۰۷ دی ۹۱ ، ۱۹:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
واقعا من چطور بفهمم که دارم تو سال آخرالزمان و عصر تکنولوژی زندگی می کنم

شورکی
۰۶ دی ۹۱ ، ۱۶:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
لئوناردو داوینچی موقع کشیدن تابلو "شام آخر" دچار مشکل بزرگی شد: می بایست "نیکی" را به شکل عیسی" و "بدی" را به شکل "یهودا" یکی از یاران عیسی که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می کرد. کار را نیمه تمام رها کرد تا مدل‌های آرمانی‌اش را پیدا کند.

شورکی
۰۶ دی ۹۱ ، ۱۶:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
اکنون که داریم نفس میکشیم یه نفر داره نفسای آخرشو میکشه پس اینقدر گله وشکایت برای چیه بیاییم بخاطر داشته های الانمون شکر  گذار باشیم فکرشم نمی تونم بکنم کسی که الان از تشییع جنازش میام دو روز پیش داشت مثل خیلی از ما راحت زندگیشو می کرد

شورکی
۰۶ دی ۹۱ ، ۰۳:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
امروز حال وهوای خوبی ندارم .بدجوری تو کار خدا موندم.یکی رو اونقدر زمین گیر و پیر می کنه که باید پوشکش کنن یکی رو هم که تکیه گاه چند نفره یهو می گیره.شیخ یوسف هیچ مشکلی برای رفتن نداشت نه حق الناسی به گردنش بود نه از لباسش سوء استفاده کرد.اونجوری که من می شناختمش و می دیدمش همیشه سرش پائین  واکثرا پیاده می رفت.تو حال وهوای خودش و زیر لب ذکر می گفت.وقتی سلامش میکردم چهره متفکرش تبدیل به چهره ای متبسم می شد و حال واحوال گرمی میکرد.خیلی به خونوادش خدمت مکرد مخصوصا پدر ومادرش پیر ومریضش.برای اونا تقریبا مثل نفس لازم بود.ناراحتی من به خاطر اون نیست .او دست پر رفت .من ناراحتیم از خودمه که هروز عزیزی از کنارم می ره و هنوزم غافل .غافل از اینکه ای کاش همین چند روز پیش که دیدمش حداقل برای یه ذره حال واحوال بیشتر وقت می ذاشتم .ناراحتیم از تنها شدن خودمه.ای کاش تا وقتی زنده ایم به دیدن هم بریم.نه اینکه  مرده پرست باشیم

شورکی
۰۵ دی ۹۱ ، ۱۷:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر
مرد جوانی ، از دانشکده فارغ التحصیل شد . ماهها بود که ماشین اسپرت زیبایی ، پشت شیشه های یک نمایشگاه به سختی توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو می کرد که روزی صاحب آن ماشین شود . مرد جوان از پدرش خواسته بود که برای هدیه فارغ التحصیلی ، آن ماشین را برایش بخرد . او می دانست که پدر توانایی خرید آن را دارد .

شورکی
۰۲ دی ۹۱ ، ۱۷:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

دوستان حالا که دنیا تمام شده وداره تو تاریکی غوطه می خوریم بد نیست این مطلبو با خودمون زمزمه کنیم:

 انسانهای قوی می دانند چگونه به زندگی شان نظم دهند . حتی زمانی که اشک در چشمانشان حلقه می زند همچنان با لبخندی روی لب می گویند "من خوب هستم"

غـم را خـدا نـیـافـریـد ، انـسـان آفـریـد

خـوش بـخـتـی تـنـهـا پـیـشـنـهـاد خـدا بـه انـسـان بـود

امـا انـسـان ها ، زشـتـی هـا را خـلـق کـردند

و امـروز پـژواک گـذشـتـه خـویـش را مـلاقـات مـی کـنـنـد

اگـه بـه قـدرت خـدا اعـتـقـاد داری توی

خدا رو به خـاطـر پـاکـی و زیـبـائـیـهـاش بـپـرسـت نـه بـرای مـنـافـعـت

و آخر این که :

در برابر مخلوقات زنده خدا ( انسان – حـیـوان – گیاه ) احساس مسـئـولیت کن و اگه میـتـونی پشت و پناهـشون باش و بدون که همه اونها شدیدا تشنه محبت تو هستند

 


شورکی
۰۱ دی ۹۱ ، ۱۷:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر